میدانست

میدانست

ARVA نویسنده : ARVA در حال تایپ

داستان های مشابه

امیر پسر مغروری که از دختر ها خوشش نمیاد و به اصرار دوستش ...

دختری از پاکی و سادگی گرفتار غم و غصه دنیا آخری خوش

ویالونت را هربار در دست گرفتم و نُت هایی که تو نواختی را ...

گفتم چند دقیقه ای اینجا بنشین و مرا در آغوش بکش
به چشمان همچون آسمان شب او خیره شدم و فراموش کردم هر آنچه هست و نیست را
آواز عشق وجودم را در برگرفت
میدانست کارم از آغوش گذشته ؛ دلم میخواست مرا همچون ساز مرا مینواخت
و در هرم نفس هایش آرام بگیرم
میدانست ولی...
چشمان پر تمنای مرا ندید ...
با جان خسته و رنجورم زمزمه کردم
من حتی اگر بدانم تو را ندارم
حتی اگر براورده نشوی
باز هم تو را آرزو میکنم:)

ژانرها: دلنوشته / عاشقانه
تعداد فصل ها: 0 قسمت
    فصل ها

    فصلی تاکنون اضافه نشده است.

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.