ژولین . نه ، رقیه . عزیزم : ژولین یا رقیه 

نویسنده: zahra1385far


من را دیگر رقیه صدا می کنند ، دختری که به او معجزه شده می گویند ؛ اگر ماجراهای من را خوانده باشید دختری تک و تنها با بیماری های زیاد ، فلج بر روی ویلچر  بودم که حتی توان حرف زدن و راه رفتن نداشت .
اما در تمامی طول زندگی خود دوبار رقیه سه ساله را دیدم و هر بار او بود که به من هر آنچه که ارزویم بود را داد .
فکر کنید بعد نه سال در شیر خارگاه بودن پدر و مادر واقعیت تو را پیدا کنند ؛ یا بعد قطع امید دکتر ها از بهبودی فلج بدنی و زبانی من ، شروع به راه رفتن و حرف زدن کنم .
آیا ئاقعا این ها معجزه نیست ! بگذار کمی از گذشته را مرور کنیم :
من که در تاریکی به غم ناتوانی راه رفتن ، خود را حبص کرده بودم و از دنیا میخواستم من را از این ناتوانی و عذلاب خلاص کند ؛ و به آن دنیا ببرد ... در آن لحظه رقیه دخترک زیبا روی نورانی من می آید و به من می گوید :
« تو هنوز باید زندگی کنی ژولین » و  دستی به پاه های من می کشد و می رود ... .
باورنگردنی بود من ... من ... من ... .
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.