روانی عاشق : قسمت سوم _اولین قتل 

نویسنده: Zara_XAL

وقتی در حال تحقیق برای یافتن قاتل بودم تازه متوجه شدم که جامعه پر از قتل ، جنایت و فساد است اون روز تصمیم گرفتم عملیات پاکسازی را آغاز کنم . 

خب ، اولین کسی که به قتل رساندم  یک زن بود که کودکان را می دزدید و اعضای بدن آنها را میفروخت  . پس از تقریبا یک هفته تعقیب کردن تصمیم به ربودنش گرفتم . فهمیده بودم که او هر روز صبح به باشگاه  می‌ رود   به همین دلیل به اون باشگاه رفتم و شروع کردم با او صحبت کردن و دوست شدن ، روز چهارم که رفتم قبل از ورود بنزین  ماشینش رو خالی  کردم و بعد طبق روال هر روز وارد باشگاه شدم و به او سلام کردم بعد از تموم شدن ورزش با هم خارج شدیم وقتی سوار ماشینش شد و دید ماشین روشن نمیشه اومد بیرون که با تاکسی بره و من در اون لحظه به سمتش رفتم و گفتم اتفاقی افتاده ؟ 
ماجرا رو تعریف کرد و بعد گفتم بزار تا یه جایی برسونمت اونم قبول کرد توی راه آبمیوه ای که از قبل داروی بیهوشی درون آن ریخته بودم رو به او دادم اونم که خیلی تشنه بود باز کرد و خورد ، حدود ۵ دقیقه بعد بیهوش شد و من در آن زمان از طولانی ترین مسیر میرفتم و خیلی هم آهسته حرکت میکردم . 




پس اون رو به خانه ام بردم و در زیر زمین با زنجیر بستم تا اینکه بهوش آمد و شروع کرد به داد زدن :
 + کمک ، کمک 

خب وسایلی که برای شکنجه آماده کرده بودم رو آوردم . اول با استفاده از تیغ جراحی شروع به زخم کردن بدنش کردم و بعد یکی یکی ناخن هایش را با انبر کشیدم بعد از شکنجه کردنش اون رو کشتم و بعد شکمش را باز کردم و کبد او رو بیرون آوردم و پختم و به عنوان شام خوردم. 

من یه کوره داخل زیر زمین داشتم که جسد رو توی اون سوزوندم.... 
این اولین قتل من بود ..........
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.