<<از همان لحظه ای که دیدمش فهمیدم با بقیه فرق داره.نه از اون فرق هایی که فکر میکنین،فرق اون در ظاهرش بود.
موهای اون، سفیدو براق، مثل برفی که تازه شاخه ها نشسته بود.چشمانش....
مثل دریاچه ای آرام در جنگل. هر بار که به آن ها نگاه میکردم، قلبم آروم می گرفت، انگار هیچ صداییجز سکوت درونم نمی موند.
ولی من خیلی دلتنگشم و میدونم دیگه هیچوقت نمتونم ببینمش
اما کاش میتونستم دوباره ببینمش.