دوماه مانده تا...

دوماه مانده تا...

NegarMojiri نویسنده : NegarMojiri تمام شده

داستان های مشابه

این داستا ها از مجموعه داستان های کوتاه در حال نگارش تخت ...

دخترک کوچکی که به گلخانه مادر بزرگ می رود ...

اگر بودنی نباشد نبودن معنا ندارد و اگر نبودنی نباشد بودن ...

در تمام مدت دوستیمان، ندیده بودم آن طور گریه کند. هر آن منتظر بودم از شدت ناراحتی از حال برود. التماسش می‌کردم آرام باشد. فقط دوکلمه را تکرار می‌کرد: دو ماه... دو ماه... و دوباره مثل ابر بهار اشک می‌ریخت. با چند لیوان آب و چیز شیرینی که به یاد نمی‌آورم چه بود آرام گرفت. خیلی آرام گرفت. برای چند لحظه جیک نزد. حتی نفس هم نکشید. خیره شده بود به دیوار...
ژانرها: داستان کوتاه / فلسفی / واقع‌گرایی
تعداد فصل ها: 2 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.