ما هر کجا که میرویم، ردی از خویش باقی میگذاریم و به طبع آن ...
پرده ابی همچنان با ناز و عشوه زیاد میچرخه و تکون میخوره هومن ...
+مداد تراشم خرابه... -به من چه؟ +تو سرپرستمی! -مگه میخواستم؟ ...
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.