داستانک  « دلهره »

داستانک « دلهره »

Afsuunn21 نویسنده : Afsuunn21 تمام شده

داستان های مشابه

داستان ترسناک روایتی از یک هتل است که سال ها پیش در یکی از ...

کارل پسری کنجکاو هست که به همراه دوستان خود تصمیم میگیرد ...

دستی بر موهای سیاهش کشید. چشمان آبی آیینه مانندش تصویر شهر ...

چشم هات رو باز می‌کنی و از روی پارکت های سردی که کل بدنت رو کوفته کردن بلند میشی.
به دیوار پشتت تکیه می‌کنی و با به یاد آوردن اتفاقات چند ساعت پیش چشم‌هات خیس میشن باورت نمیشه...
وقتی چشمت به لباس عروس سفیدی که چند ساعت قبل به تن داشتی و حالا با قرمزی خون پر شده دوباره هجوم و سنگینی احساسات رو در اعماق قلبت حس می‌کنی
تو...چیکار کردی؟...
تو کشتیش؟...
دستات رو روی سرت می‌ذاری و جیغ می‌زنی...روز عروسیت رو با دست های خودت خاکستر کردی...
چشمت به خونی که روی زمین ریخته خیره می‌مونه...!
جسد کجاست؟
با ترس از جات بلند می‌شی و سمت خون میری و مطمئن میشی خبرایی هست.
اسلحه‌ات رو نمی‌تونی پیدا کنی و سردرگم اطرف خونه پرسه می‌زنی و وحشت کردی...
کل خونه رو سکوت گرفته و این سکوت بیشتر تورو به مرز جنون می‌بره.
رو به روی آینه میری و موهایی که فر اطرافت ریخته رو کنار می‌زنی ریمل و خط چشمت پخش شده و قیافه تورو داغون تر کرده...
حس مرگ بهت دست میده این چه بازیه؟
چشم هات رو برای چند دقیقه می‌بندی می‌خوای ترست بریزه
در عرض چند ثانیه صدای نفسی رو کنار گوشت احساس می‌کنی...
وقتی چشمات رو باز می‌کنی هول می‌کنی و اگه زود دست به کار نمی‌شد افتادنت حتمی بود
با دیدن دوباره اش انگار جون تازه ای می‌گیری صداش رو می‌شنوی که میگه:
-‌ معذرت می‌خوام بیب...ترسوندمت!
برات یه چیزی آوردم دوست داری ببینی؟
لبخند محوی می‌زنی و سرت رو تکون میدی از بغلش بیرون میای و اون به سمتی میره و با جعبه ای توی دستش بر‌میگرده
-‌ برای توعه باز کن...
با استرس در جعبه رو کمی بالا میدی و در آنی از لحظه بوی خون حس می‌کنی شوک زده جعبه رو سریع باز می‌کنی و با دیدن قلب توی جعبه وحشت می‌کنی که میگه:
- در میارم دل کسی رو که بخواد دلت رو بشکنه...حتی اگه بابات باشه!
ژانرها: اکشن / جنایی / داستان کوتاه
تعداد فصل ها: 0 قسمت
    فصل ها

    فصلی تاکنون اضافه نشده است.

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.