نبرد بی پایان : فصل اول 《 نور و تاریکی 》

نویسنده: Ermiya_M

چند ثانیه بعد از به وجود آمدن جهان ، زروان خدای بزرگ تصمیم گرفت ۲ نماینده از خود را خلق کند ، پس شروع به خلق ۲ گوهر کرد که قسمتی از وجود او بودند .
 با خودش گفت : هرکدام زودتر به وجود بیاید سلطه جهان را به او میدهم .


بعد از مدتی دو گوهر نمایان شدند ، یکی از آنها تاریک و زشت بود و دیگری زیبا و نورانی . 
اسم گوهر اول را اهریمن گزاشت و اسم گوهر دوم را اورمزد .


در این زمان خوب و بد ، تاریکی و نور و سایر دوگانه ها در جهان معنا پیدا کرد .


زروان با دقت به دو فرزند خود خیره شده بود و بعد از مدتی اهریمن بیدار شد و چند ثانیه بعد اورمزد نیز بیدار شد .
 به گفته اش عمل کرد و سلطه بر جهان را به اهریمن سپرد ، هزاران سال جهان در تباهی و تاریکی غوطه ور شد، اورمزد از اهریمن به زروان شکایت برد و از او خواست که به سلطه او پایان دهد .
 زروان نمیتوانست قول خود را بشکند پس اورمزد گفت : پدر اگر جلوی اهریمن را نگیری با او مقابله میکنم .


در این زمان بود که برای اولین بار دشمنی و جنگ معنا پیدا کرد .


زروان از پیامد های این نبرد نگران شد اما نمیتوانست طرف هیچ یک از فرزندان خود را بگیرد زیرا با کامل بودن او در تضاد بود و تنها نظاره گر نبرد شد .


اورمزد به اهریمن رسید این ابتدای یک نبرد طولانی مدت بود《 نبرد نور و تاریکی 》 .
 اهریمن از تخت پادشاهی جهان با غرور گفت : برادر ! از من چی میخوای ؟


_ میخوام که متوقفت کنم


+ من صاحب این جهانم ! قول را یادت رفته ؟


_ دیگه نیستی! دیگه نه !


نبردی بین دو برادر رخ داد ، اورمزد خوب مطلق است و اهریمن بد مطلق کدام یک پیروز میشوند ؟


در اولین نبرد تاریخ جهان مادی ، در اولین نبرد نور و تباهی ، روشنایی پیروز شد ‌.


اورمزد شروع به اصلاح جهان کرد ، ستاره ها ، سیاره ها ، ماه ، خورشید و سایر اجزا را در مکان درست خود قرار داد .
زمین را به وجود آورد و حیات در زمین پدید آمد ، همه چیز به آرامی میگذشت که حسی در وجود اورمزد از بازگشت دوباره اهریمن خبر میداد .


اورمزد ارتشی از ایزدان خلق کرد تا در مقابل اهریمن به او کمک کنند و به هرکدام از آنها توانایی خاصی بخشید ‌. 
اهریمن نیز گروه دوم خدایان به اسم دئو ها را خلق کرد که رهبری آنها را دئویی به نام بهرام برعهده داشت ‌.


اورمزد و اهریمن دو قطب متضاد جهان بار دیگر باهم روبه رو شدند . 
ارتش های دو خدا نبردی جدید را آغاز میکنند اما در این جنگ نیرو های تاریکی دست بالاتر را داشتند،بهرام مبارز و رهبر فوق العاده ای بود و توانایی تغییر شکل خود را داشت ، تفاوتی که او با سایر دئو ها داشت این بود که ذات او کاملا تاریک نبود .


در میان فضا در نبردگاه کیهانی بهرام به قلب ارتش روشنایی نفوذ کرد که ناگهان زمان برایش کند شد و خود را در مقابل اورمزد دید .
 + چرا با ما میجنگی ؟
 _ نمیدونم ، یعنی چون بهم الهام شده . 
 تمام راز ها و اسرار جهان در مقابل چشمان بهرام گذشت و بعد اورمزد از او پرسید : کدام سرنوشت را انتخاب میکنی ؟


بهرام بعد تفکر به خود آمد و فهمید سرنوشت او نبرد برای تاریکی نیست بلکه نبرد بر ضد آن است. پس به ارتش اهریمن حمله کرد و دئو ها بدون رهبر سردرگم از میان تاریکی ها فرار کردند . 
این پیروزی به اورمزد این فرصت را میداد که همراه ایزدان خود زمین را آباد کنند ، جنگل ها ، دشت ها ، آب ها ، کوهستان ها ، موجودات زنده شکوفا و شکوفا تر شدند و در این میان موجودی جدید متولد شد 《 انسان !》
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.