داستان های Sahar_Salimi

عزیز تر از من 1 تمام شده

عزیز تر از من

۲۹ تیر ۱۴۰۴

این داستان رو تقدیم میکنم به همه عزیزانی که به دلیل تصادف ، دیابت و ... یک یا چند عضو از بدنشون رو از دست دادند. می‌دانستم. همه همین را می‌خواستند. همه می‌خواستند ما را از هم جدا کنند. اما من تکه ای از جانش بودم. برایش سخت بود‌. برای هر دومان سخت بود. اما دیگر هیچ راهی نبود. جدایی مان قطعی بود. دیگر خودش هم نمیخواست با او بمانم. نه تاب بودنم را داشت نه میل به رفتنم. حق هم داشت.

0 0 339
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.