حبس در تاریکی
سارا، یه عکاس جوون و پر از شور زندگی، با دوربینش راهی جنگل سیاهچال میشه تا چندتا عکس ناب از طبیعت وحشی بگیره. یه کلبه چوبی قدیمی و پوسیده تو دل جنگل، تنها جاییه که برای استراحت پیدا میکنه. اما وقتی شب میشه و تاریکی همهجا رو میگیره، انگار جنگل زنده میشه. صدای خشخش برگها، نجواهای وهمآلود که انگار اسمش رو تو گوشش زمزمه میکنن، و سایههای عجیبی که تو سیاهی جنگل پرسه میزنن، قلبش رو پر از وحشت میکنن. انگار خود تاریکی چشم داره و داره سارا رو نگاه میکنه. چیزی تو این کلبه و جنگل پنهونه، چیزی که نه انسانه، نه حیوون. تو این رمان ترسناک و پر از تعلیق، سارا باید بفهمه راز این کلبه و جنگل وهمآلود چیه، قبل از اینکه تاریکی برای همیشه تلهش بندازه. آیا سارا میتونه از این کابوس وحشتناک جون سالم به در ببره، یا تاریکی برای همیشه زیر خاک دفنش میکنه؟؟?