افسانه ی زومو
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
daneshmandreyhaneh7
در دل شبهای بارانی، جایی میان مرز تاریکی و نور، زومو ـ روحگیر نفرینشده ـ در سایهی گذشتهای خونین زندگی میکند. نقاشیهای خاموش و زخمهای کهنه، تنها دلخوشی او در دنیایی فراموششدهاند. اما یک شب، روی پشتبامی خیس، چشمان دختری ناشناس نگاهش را میدزدند؛ نگاهی که میتواند قفل سالها تنهایی و نفرین را بشکند... یا او را برای همیشه در تاریکی غرق کند. آیا زومو راهی برای نجات خود خواهد یافت، یا سرنوشت تاریکتر از همیشه در انتظارش است؟ لطفاً حمایت کنید که ادامشو بزارم♥️