خونخواه
همیشه بخشش لذت بخش نیست، شاید انتقام مسیر زیباتری باشد. داستان کوتاه خونخواه بر گرفته از یک جنایت واقعی است. داستان شرح قتل آنا دختر بچه معصوم و چگونگی مجازات قاتل است. بخشی از داستان کوتاه خونخواه: قاضی برای دومین بار اما با صدایی بلندتر حضار را مخاطب قرار میدهد و میخواهد که ساکت شوند، بعضی افراد حاضر در جلسه سکوت می کنند ولی زمزمه ها همچنان پابرجاست،در سالن دادگاه همه به نوعی مشغول کاری هستند و قاضی خودش را آماده برای چکش کاری سخت تری نموده است، شخصی با یک پالتوی بلند خاکی رنگ و یک کلاه شاپوی کوچک که لبه آن را تا حد ممکن پائین کشیده وارد سالن میشود، ابتدا به دو نفری که در سمت راست درب وردی بودند نگاه میکند و خیلی آرام در جلوی این دو نفر قرار میگیرد،بطوری که پشتش به آنها باشد ، جایی که این شخص ایستاده دقیقا روبروی جایگاه قاضی و پشت جایگاه متهمین و صندلی های حاضرین در جلسه دادگاه است متهم کلاوس گراپوفسکی این شخص را نمیتواند ببیند چون رو به سمت قاضی دادگاه ایستاده است،کف دست راستش را روی سکوی جلویی جایگاه قرار داده و کمی به سمت راست خم شده است. شخص تازه وارد بعد از اینکه در جای مناسب قرار میگیرد تنها چند ثانیه صبر کرده و موقعیت را میسنجد و وقتی مطمئن میشود که توانایی انجام خواسته اش را دارد با دست چپ کلاه را از روی سرش برمیدارد و همزمان کلت کمری برتایی که همراه خودش آورده را با دست راست از جیب پالتو بیرون میاورد و دو گلوله از پشت به کلاوس شلیک میکند