اگر یک روز، یکی از نزدیکانتون یا دوستانتون، به کما بره و بهتون بگن که احتمالا دیگه هیچ وقت بیدار نمیشه؛ وقتی برای اولین بار به ملاقاتش میرین بهش چی میگین؟
توجه داشته باشین که شما نمیدونین که اون میتونه صداتون رو بشنوه یا نه.
فرقی نداره شخص کی باشه، میتونه دشمن، دوست، خانواده، کسی که نسبت بهش حس خاصی دارین یا... باشه.
اسم اشخاصی که از دیالوگهاشون توی داستانم استفاده میکنم رو داخل جلد داستان میزنم.
پ.ن: امکان داره خیلی طول بکشه تا داستان رو بنویسم و آپلودش کنم چون درگیر امتحانات میانترم دانشگاهم:(
شاید همچین چیزی بگم: «باورم نمیشه که همچین اتفاقی افتاد؛ ولی فرقی نمی کنه که بقیه چی میگن. هر طوری که بشه، امیدوارم که یه روز بیدار بشی؛ بیدار بشی تا دوباره بتونم اشک ها و لبخند هات رو ببینم. بیدار بشی تا دوباره کسی رو داشته باشم که وقتی باهاش حرف می زنم، سرزنشم نکنه و بتونه درکم کنه.
می دونی چیه؟ ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها و روزها می گذرن، ولی من هیچ وقت فراموشت نمی کنم. فرقی نداره که چه اتفاقی می افته. چه بیدار بشی و چه نشی، چه اینجا باشی و چه ورای آسمون و ابرها، چه روزی برسه که دوباره لبخند رو روی لبهات ببینم و چه نرسه، من همیشه به یادت می مونم. خاطره هایی هستن که هیچ وقت فراموش نمیشن. تو همونی هستی که این خاطره ها رو برای من ساختی؛ به خاطر همینه که اینقدر دوستت دارم.»
شاید همچین چیزی بگم: «باورم نمیشه که همچین اتفاقی افتاد؛ ...شاید همچین چیزی بگم: «باورم نمیشه که همچین اتفاقی افتاد؛ ولی فرقی نمی کنه که بقیه چی میگن. هر طوری که بشه، امیدوارم که یه روز بیدار بشی؛ بیدار بشی تا دوباره بتونم اشک ها و لبخند هات رو ببینم. بیدار بشی تا دوباره کسی رو داشته باشم که وقتی باهاش حرف می زنم، سرزنشم نکنه و بتونه درکم کنه.
می دونی چیه؟ ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها و روزها می گذرن، ولی من هیچ وقت فراموشت نمی کنم. فرقی نداره که چه اتفاقی می افته. چه بیدار بشی و چه نشی، چه اینجا باشی و چه ورای آسمون و ابرها، چه روزی برسه که دوباره لبخند رو روی لبهات ببینم و چه نرسه، من همیشه به یادت می مونم. خاطره هایی هستن که هیچ وقت فراموش نمیشن. تو همونی هستی که این خاطره ها رو برای من ساختی؛ به خاطر همینه که اینقدر دوستت دارم.»
شاید همچین چیزی بگم: «باورم نمیشه که همچین اتفاقی افتاد؛ ...شاید همچین چیزی بگم: «باورم نمیشه که همچین اتفاقی افتاد؛ ولی فرقی نمی کنه که بقیه چی میگن. هر طوری که بشه، امیدوارم که یه روز بیدار بشی؛ بیدار بشی تا دوباره بتونم اشک ها و لبخند هات رو ببینم. بیدار بشی تا دوباره کسی رو داشته باشم که وقتی باهاش حرف می زنم، سرزنشم نکنه و بتونه درکم کنه.
می دونی چیه؟ ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها و روزها می گذرن، ولی من هیچ وقت فراموشت نمی کنم. فرقی نداره که چه اتفاقی می افته. چه بیدار بشی و چه نشی، چه اینجا باشی و چه ورای آسمون و ابرها، چه روزی برسه که دوباره لبخند رو روی لبهات ببینم و چه نرسه، من همیشه به یادت می مونم. خاطره هایی هستن که هیچ وقت فراموش نمیشن. تو همونی هستی که این خاطره ها رو برای من ساختی؛ به خاطر همینه که اینقدر دوستت دارم.»
به به دختر خفن سایت:)
ممنون ازتون
انشالله وقت کنم و بنویسمش
داستان پروانم هست چندین ایده دیگه هم دارم که ننوشتم این هم یکیشه
اما فعلا درگیر امتحانات ترمم و صد البته سه گانمو دارم تموم میکنم و باید ادیت نهاییش رو شروع کنم
همه چی قاطی پاتی شده:/
به به دختر خفن سایت:)
ممنون ازتون
انشالله وقت کنم و بنویسمش
داستان ...به به دختر خفن سایت:)
ممنون ازتون
انشالله وقت کنم و بنویسمش
داستان پروانم هست چندین ایده دیگه هم دارم که ننوشتم این هم یکیشه
اما فعلا درگیر امتحانات ترمم و صد البته سه گانمو دارم تموم میکنم و باید ادیت نهاییش رو شروع کنم
همه چی قاطی پاتی شده:/
روی صندلی کنار تخت میشینم و چند لحظه بهش زل میزنم.بعد خیلی آروم بلند میشم،روی صورتش خم و میشم و دستم رو به گوشه ی تختش تکیه میدم و یه بوسه روی پیشونیش میکارم.سرم رو بالا میارم و به پلکای بسته اش خیره میشم و لبخند بزرگی میزنم.زیر لب جوری که صدام فقط به اون برسه میگم:اونجا بهت خوش میگذره؟
چند لحظه با همون لبخند تو همون حالت میمونم و بعد از دست کشیدن به موهای قهوه ای تیرش و پاک کردن قطره اشکی که روی صورتش لیز میخوره از اتاق خارج میشم
روی صندلی کنار تخت میشینم و چند لحظه بهش زل میزنم.بعد خیلی ...روی صندلی کنار تخت میشینم و چند لحظه بهش زل میزنم.بعد خیلی آروم بلند میشم،روی صورتش خم و میشم و دستم رو به گوشه ی تختش تکیه میدم و یه بوسه روی پیشونیش میکارم.سرم رو بالا میارم و به پلکای بسته اش خیره میشم و لبخند بزرگی میزنم.زیر لب جوری که صدام فقط به اون برسه میگم:اونجا بهت خوش میگذره؟
چند لحظه با همون لبخند تو همون حالت میمونم و بعد از دست کشیدن به موهای قهوه ای تیرش و پاک کردن قطره اشکی که روی صورتش لیز میخوره از اتاق خارج میشم
واو ممنون:)
میترسم تاپیک جدید بزنن این تاپیک از دسترسم خارج بشه
آیا نمیشه قابلیت سترسی به تاپیک های قدیمی تر رو بهمون بدین؟
سلام
به نظر من از خاطراتش میگه و یه روز یه اتفاقی بد تو بیمارستان می افته(آتش سوزی ،حمله تروریستی،و.....)و دوستش سعی میکنه نجاتش بده که به هوش میاد و بعد به خاطر ریزش سقف میمیرن.یا زنده میمونن انتخاب با خودت
سلام
به نظر من از خاطراتش میگه و یه روز یه اتفاقی بد تو بیمارستان می افته(آتش سوزی ،حمله تروریستی،و.....)و دوستش سعی میکنه نجاتش بده که به هوش میاد و بعد به خاطر ریزش سقف میمیرن.یا زنده میمونن انتخاب با خودت
لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد. همچنین شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات فصل یک میباشید.
ایجاد تاپیک جدید
لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد. همچنین شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات فصل یک میباشید.