شوالیه سیاه (Black Knight)
داستان شوالیه ای که به خود لقب شوالیه سیاه را داده است و با هیولا ها میجنگد... / به زودی...
داستان شوالیه ای که به خود لقب شوالیه سیاه را داده است و با هیولا ها میجنگد... / به زودی...
داستان حیوانات جنگلی است که توسط یک شیی عجیب تغییر میکنند و جهش یافته میشوند و میتوانند روی دوپای خود راه بروند و حرف بزنند و هر خاندان قدرت جادویی مخصوص خود را دارد و همه در تلاش هستند تا به سلطنت جنگل دست پیدا کنند... / به زودی...
ارتش شیطان، هر چه قدر هم عظیم و قدرتمند بود باز هم نمیتوانست وارد دنیای ما شود. زیرا مردم به امپراطورشان وفادار بودند. اما چیزی که باعث شکست و نابودی دنیای ما شد، خیانت برادر امپراطور به او بود. شاهزاده با به قتل رساندن امپراطور و باز کردن دروازه برای لشکر شیطان، دنیا را تقدیم آن ها کرد. شاهزاده را جاه و مقام فریب داد، وعده شیطان به او امپراطوری جهان بود اما اولین کاری که شیطان پس از ورود به دنیای ما کرد، کشتن شاهزاده بود... «««https://www.aparat.com/Tommy_V»»» کانال آپاراتی که انیمیشن های داستان رو توش بارگذاری میکنم.
سال های سال بود که داماک ارتباطی با شهری آنسوی بیایان های شرقی خود نداشت و شهر درتاگ را هم فقط برای مقابله با حملات هورتاک ایجاد کرده بود. هورتاک سرزمین کم منفعت بود کشاورزی و تجارت و همه چیز آن ها ضعیف بود . بریا همین بسیاری از مردم آنها از سریق غارت کردن زندگی خود را میگذروندن. این وضعیت سالها ادامه داشت تا اینکه در سال 159 (بعد از پادشاهی فهام) ، زمانی که داماک به دو بخش تقسیم شده بود ، برسام که شاه قسمت شرقی داماک بود فقط برای توسعه طلبی و کسب افتخار به هورتاک حمله کرد این حمله با هر وسیله و هر سختی، چه برای هورتاکی ها و چه داماکی ها ، بود فتح شد. بعد ها شاه فرداد درسال 170 کل داماک را یکپارچه کرد. ولی هنوز هورتاک در تسلط داماک باقی ماند و از همان زمان به خاطر روحیه هورتاکی ها آنها همیشه در حال شورش و خرابکاری بودند. هرچند که شدت آنها به خاطر شرایط امرار معاش تقریبا خوبی که داماکی ها برای هورتاک ایجاد کرده بودند خیلی کم شده بود ولی همچنان ادامه داشت تا اکنون که سال 216 که رهبری اش را زاب بدست دارد. او خودش سالها جنگیده بود و فرسوده شده بود ولی حالا دیگر از حمایتهای مردمی کمی برخورد دار بود و فقط توانسته بود شهر را ناامن برای تجارت و زندگی نامناسب جلوه بدهد. و حتی پسر بزرگش هم در این راه از دست داد بود. و حالا نیز پسر کوچک خود خراد را وارد کار کرده بود . و او مسئولیت این را دارد که با خرابکاریها شبانه و مختل کردن زندگی عادی مردم ، داماکی ها را برای ترک کردن هورتاک تحتفشار قرار دهد.