چشم هایی که روزی عاشقت بود

چشم هایی که روزی عاشقت بود

ftimaw_27 نویسنده : ftimaw_27 تمام شده

داستان های مشابه

هنگامی که فرشتگان سقوط کنند اهریمن اوج میگیرد...

گُداز واقعیت صدای او میتواند خود داستانی پر تامل باشد. دیدن ...

این داستان راجب دختری دانشجو است که خانواده پولداری دارد ...

عشقی بوده که همه سرش قسم میخوردن
دختر و پسری که مدت ها با هم بودن و جدا میشن و بعد از ۱٠ سال بی خبری دختر مهاجرت میکنه و سر و کله پسره پیدا میشه و پشیمون از همه کاراییه که با دختره کرده
دختره با کلی سختی هایی که کشیده وکیل شده و تو کارش موفق میشه و وقتی پسره رو بعد از ۱٠ سال میبینه...
به نظرتون بعد از اون همه عشق و سختی و دوری و تلاش اخر قصه به هم میرسن؟
هیچوقت ندیده بودم که قهوه بخوره، تنها کنج کافه نشسته بود غرق تو افکارش بود و میدونستم به هر چیزی فکر میکنه جز من!
اولین بار بود که دستش سیگار نمیدیدم؛
ساعت ها همونجا نشسته بود و به فنجون خالی قهوه زل زده بود.
بارون شدیدی گرفته بود دلشوره عجیبی داشتم،
مردی که دوستش دارم نکنه، نکنه عاشق شده باشه:)
افکار پوچم و انداختم دور و متوجه جای خالیش رو صندلی شدم
این بار من بودم که تو فکر رفته بودم و حتی متوجه رفتنش نشده بودم،
هیچوقت نفهمیدم کِی رفت..از کنارم، از زندگیم، از کافه..
واقعا کِی رهام کرد و رفت که نفهمیدم؟
یا بهتره بگم چیجوری ولم کرد که بعد یک سال رفتنشو باور نمیکنم.!
چیجوری نفهمیدم و اینطوری باید انتظار بکشم!؟
ژانرها: عاشقانه
تعداد فصل ها: 5 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.