بیداری، سر آغاز دینداری ست؛
و خواستن و برخاستن : ابتدایی ترین قدم، در حال و هوای بیداری... باید بیدار شد و، به خود آمد و، دیدگانِ خویشتن را برگشود؛
و آن گاه، به روشنایی و حقیقتِ آگاهی و نور دل داد؛
آنگاه و متوجّهانه و فهم گرایانه، چشم باز کرد و، گوش سپرد؛
تا که « از مُلک تا ملکوت » را باز دید و، ره سپرد و تاز حقیقتِ حیات سر در آورد....
توجه داشتن، نخستین فُرصتِ بیداری ست.
آن جانی که آگاهانه فُرصتها را فهم میکند و در می یابد، امیدی هست که به جایی و جای - گاهی بتواند رسید.
حال بیداران و دینداران چیزی ست؛
و حال خواب آلودگان و غفلت زدگان، چیزی دیگر.
تعجبی ندارد.
اگر که - در همیشه تاریخ - غافلان، از قافلهٔ حرکت و حیات و پیشروی، جامانده باشند!
توجه نداشتن و غفلت ورزیدن ریشه ای ترین بیماریِ آدمیست؛
و تنهاترین درمانِ این بیماری هم :
خود تکانی و به خود آمدن و، توجه پیدا کردن و، بیدار شدن و، به باوری بزرگ فرا رسیدن...
در این شبِ سیاهم، گُم گشت راهِ مقصود
از گوشه یی برون آی، ای کو کبِ هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، و این راهِ بی نهایت...! .2
..
باید کاری کرد باید طَرفی بست.
آن کسی، که کاری نمی کند؛ دیگران، برای او، دست به کار خواهند شد. آن که مدیریتِ مهارت و مهندسیِ زندگی خویشتن را - آگاهانه و هوشیارانه - در دست نمی گیرد؛ مرارتها و چنبره های کلافِ زندگی، او را کلافه خواهد کرد و، در هم خواهد پیچید!
آن که - دانسته و بهنگام - تصمیم درستی برای زندگانیاش نمی گیرد؛ تصمیم دیگران، خواسته و نخواسته، او را در برخواهد گرفت...! دنیا، با هیچ کس، سرشوخی ندارد.
آن که، یقه زندگی را - بجا و بهنگام - نمی گیرد؛
زندگی و مقدراتِ ماهرانه اش، یقه او را - بی رحمانه - خواهد گرفت....!
چشم به راهی، راه حل نیست.
چشم به راه داشتن و، منتظر ماندن و، کاری نکردن .
.۲ خواجه رندان حافظ شیرازی
است.
بدترین کاری ست که می شود کرد!
آن کس که منتظر می ماند، تا فرصتی برای او از راه برسد.
- در حقیقت - هیچ گاه، به فرصتی فراخور، نمی تواند رسید.
منتظر فرصت نمانید؛
فرصتها را، خودتان، بیافرینید!
زندگیِ انسان، همه دارایی اوست؛
اندیشیدنش، همۀ سرمایه اش.
آن که نمی اندیشد، در واقع، همۀ دارایی اش را زیر پا افکنده و از میان برده است.
اندیشیدن و به خود آمدن، بزرگترین جسارتی ست که می توان ورزید.
مدیریت و مهندسیِ زندگی، آموختنی ست.
در هر فرصتی، می توان از نو آغاز کرد؛
و برای یافتن و دریافتن فرصت ها، حتماً لازم نیست که راهیِ سفرهایِ دور و دراز بشویم؛ و یا از کوه های مشکلات و سنگلاخ های صعب العبور، عبور بکنیم؛ بل که اگر اطراف و دوروبرمان را - هم - به خوبی و با توجه بنگریم و، امکانات خویشتن را - به درستی - به کار گیریم، به روشنی خواهیم دید و به باوری همه جانبه خواهیم رسید که : اغلب، بهترین فرصت ها، پیشِ پاها و دستهای خود ماست...!
خوشبختی، جایِ دوری نیست.
خوشبختی، همان مُعادله یی ست که - با مدیریت و مهندسیِ آگاهانه هوشمندانه خویش - در زندگیتان می توانید برقرار کنید.
خوشبختی، همان تصمیم و تعمیمِ فرصت سازی ست؛
خوشبختی، همان تصمیمی ست که می گیرید...!
... پایان ...