داستان های leila90949094

عشق در مه 0 در حال تایپ

عشق در مه

۲۴ تیر ۱۴۰۴

سرگرد احمدی،در یکی از عملیات هاشون موفق میشه که دختر خلافکاری که البته خلافکار نبوده وفقی از بالا دستی هاش دستور میگرفته رو پیدا کنه.بعد از بازجویی هایی که گاه طنز بودند وگاه تاریک وعمیق که سرگرد از دختر قصه ی ما یعنی شبنم میکنه بالاخره میتونند به چند نفر دیگه برسند. در این بین سرگرد یک دل نه صد دل عاشق شبنم قصه ی ما میشه ولی تمام ماجرا این نیست. با هر عملیات وهر بازجویی از افراد مختلف،سرگرد وهمکارانش به افرادی میرسند که هرکدوم عضو یک گروه خلافکار بودند.اما این تازه شروع ماجراست... اتفاقات گاه عاشقانه وگاه پلیسی وحتی گاه غمگین رمان رو زیباتر میکنه. ممنون بابت نگاه های زیبا،مهربان وپر مهر شما.

0 0 0
خانوم دکتر 0 در حال تایپ

خانوم دکتر

۲۴ تیر ۱۴۰۴

قصد داشتم تا با نوشتن این رمان،زحمات بی وقفه پزشکان رو به نمایش بکشم تا ما اونا رو درک کنیم که اگر جون یکی از بیماراشون به خطر بیوفته با جون ودل تلاش میکنند که حال بیمار خوب بشه.اونها بیماران رو مثل خانواده خودشون میدونند.خانم دکتر مریم احمدی،زنی سی ساله پر تلاش،مهربان وزیبا که یک کلیه اش رو به بیمار هشت سالش میبخشه تا جونش رو از مرگ نجات بده.خدا به خانوم دکتر قصه ی ما برای این کارش نعمت های زیادی میده:برکت،مهربانی،ویا شاید هم عشق با آقای دکتر...

0 0
خانه وحشت 0 در حال تایپ

خانه وحشت

۲۴ تیر ۱۴۰۴

یه اکیپ چهار نفره شاد وخوشحال که از کلاس دهم باهم رفیق بودند.بعد از کنکورشون توی یک دانشگاه در شمال قبول میشوند اما متاسفانه چون خیلی دیر میرسند به خاطر همین هم خوابگاهشون پر شده ومجبور میشوند که یک خونه اجاره کنند.اما ای کاش اون خونه رو انتخاب نمیکردند...

0 0 0
عشق اما با تلخی 0 در حال تایپ

عشق اما با تلخی

۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

مریم،دختر هجده ساله ای که در شمال زندگی میکنه. وقتی چهارده سالش بوده پدرش رو از دست داده.بعد از اینکه مادرش هم طی اتفاقاتی از دنیا میره،مریم که فرزند بزرگ بوده برای اینکه بتونه هزینه خودش وخواهر دوقلوی ناهمسانش ماهرخ،وخواهر کوچکترشون منا که چهارده سالش هست رو در بیاره مجبور میشه برای کار به عمارت باشکوه پسر ارباب روستاشون بره و اونجا...

0 0 0
دریای چشمان تو 0 در حال تایپ

دریای چشمان تو

۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

مریم،دختری که پدر ومادرش رو از دست داده و فرزند ارشد خانواده است.دوتا خواهر کوچکتر از خودش داره به نام های منا و خواهر کوچیکه ماهرخ که مجبوره برای اینکه بتونه هزینه زندگی اونا وخودش رو به دست بیاره وارد عمارت ارباب روستاشون میشه...

0 0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.