صبحها در مقابل خود
سلسله متنهای کوتاه که قرار است بنویسم، بازتابی است از سفر درونی یک انسان عادی در مسیر خودشناسی ، تفکر فلسفی و تغییر. هر داستان، مثل یک آینه، احساسات، تردیدها، توهمها و آرزوهای ما را نشان میدهد — آینهای که نه فقط چهره ما را، بلکه وجودمان را نمایان میکند. این نوشته کوتاه به نام چهارراه زندگی به تأملات فلسفی درباره جبر و اختیار، قطعیت و توهم، و خودشناسی میپردازه. داستان در ابتدا به روال معمول نگاه کردن به اطراف و چراغها اشاره میکنه، اما بعد سوالاتی اساسی درباره سرنوشت و تقدیر مطرح میکنه. اینکه اگر بدون توجه به قوانین و احتیاطها عمل کنیم، باز هم سرنوشت از ما محافظت خواهد کرد؟ در مجموع، این متن یک تأمل فلسفی و انتقادی درباره زندگی، سرنوشت، خودشناسی و توهم قطعیت در دنیای مدرنه.