هنرمند خاموش : غرق خیال
0
2
1
2
_خانوم الی!
_بله رئیس؟
_ ریو امشب نمیاد تو شیفت شب میتونی بمونی؟
_ا...امممم...آره میمیتونم.
_باشه امشب رو بمون.الکس هم هست.
_چشم.
پیشنهاد رئیس رو نباید قبول میکردم.من در طول روز فقط شب ها میتونم استراحت کنم.اونم امروز موندم برای شیفت شب.نمیتونم بمونم.من باید غرق خیالاتم بشم شب ها.غرق کلمات.
چیشده؟چی؟اعلامیه؟
اعلامیه:
دفن سرکار خانوم الی مجنار جمعه ساعت ۹ صبح.
چی؟ممممن؟چرا اعلامیه من؟هاا؟من که هنوز زندم.چرا یعنی چی؟
_الی!الی!الی پاشو
_اوههههه الکس!همش تخیل و خیالات بود.
_چی؟چی همش خیالات بود.من داشتم دسشویی رو تمیز میکردم اومدم دیدم ۳ ۴ تا مشتری رو راه ننداختی؟چته الی؟
_هیچی.امممم فقط خوابم میاد.
_برو یه آب دست صورتت بزن بیا.دیگه هم خوابت نیاد.
_باشه.
همش خیالات بود الی.خیالات.چرا انقد بهم فشار میاد این روزا.نمیدونم.نمیدونم.کاملا بهم ریختم.از همچی از همه بدم میاد.گاهی وقتا نمیخوام تو این دنیا باشم.نمیخوام باشم اینجا.احساس میکنم یه موجود اضافیم.