من یک روز با خواهر و برادرام و عسل به ساحل رفته بودیم و سوار قایق شدیم و عروسک ویانا تو آب افتاد ومن پریدم تو آب که نفس کشیدن برام سخت شد و چشمام سیاهی میرفت که نمیدونم چی شد دم در آوردم و نفس کشیدن برام راحت شد و من عروسک ویانا را گرفتم و به طرف قایق شنا کردم و سوار قایق شدم که دمم از بین رفت ولی ویانا گفت: آجی موهات ؟!!!!!
من توی آب نگاه کردم موهام دو رنگ آبی وقهوه ای شده بود....