آبان دخت : چهارم

نویسنده: Sarah_Smith

میدونید دیگه ما هنوز در 18 سالگیم هستیم.
من یک روز با خواهر و برادرام و عسل به ساحل رفته بودیم و سوار قایق شدیم و عروسک ویانا تو آب افتاد ومن پریدم تو آب که نفس کشیدن برام سخت شد و چشمام سیاهی میرفت که نمیدونم چی شد دم در آوردم و نفس کشیدن برام راحت شد و من عروسک ویانا را گرفتم و به طرف قایق شنا کردم و سوار قایق شدم که دمم از بین رفت ولی ویانا گفت: آجی موهات ؟!!!!!
من توی آب نگاه کردم موهام دو رنگ آبی وقهوه ای شده بود....
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.