آخرین جنگجو _ بیداری اهریمن : مقدمه
نویسنده: M_B
7
47
3
5
سرمای زمستان بیداد می کند...
سالهاست همه چشم انتظار آمدن بهار و روز نو هستند اما گویی قلب دنیا از طپش ایستاده و خبری از پایان زمستان نیست.
زمستان طولانی با خود قحطی آورده و اوضاع مردم روز به روز بدتر می شود.
ظلم حاکمان مستبد نیز مشکلات را دوچندان کرده.آنها مدام توقع مالیات دارند و ماموران زورگو مالیاتی،مردم را چپاول میکنند و هرچه دارند از آنها می گیرند.
موجودات اهریمنی نیز همه جا جولان می دهند و ترس و وحشت به دل سرزمین می اندازند.
قرن هاست که زمستان های طولانی و تابستان های کوتاه و زودگذر نصیب این سرزمین می شود.میگویند از زمان نابودی شعله و از بین رفتن سرزمین های باستانی این بلا شروع شده است. با احتساب روزها می توان حدس زد که از آمدن آخرین تابستان سه سال می گذرد.سه ساله سخت و مشقت بار...
کاهنان می گویند این بلا، بی ربط به وجود اهریمنان و دیوها نیست.بعضی دیگر می گویند چون ظلم زیاد شده،طبیعت هم قهرش گرفته و بهار تنها با دمیدن نوری تازه می آید اما هیچکس نمی داند کی این اتفاق می افتد...
همه تنها چشم انتظار هستند و کسی جرات پا پیش گذاشتن ندارد...