اول:این داستان در جزیره ای در ذهن من اتفاق افتاده و تمام جزیره و رسوم هاو وسایل و ...همش از تخیل بنده است
داستان سر دختری به نام افرا است که بعد از اتفاق های ناگواری که در شهر برایش افتاده تصمیم می گیرد به جزیره ای که مادر بزرگش در آن زندگی می کند برود و مدتی با او باشد تا اینکه متوجه شخصی پر ابهت و ثروتمند در جزیره می شود که هیچ حرف خوبی در موردش وجود ندارد