صداهای تو سرم تمومی نداره کم کم به مغزم و بعد به قلبم ...
همان طور که قدم بر می داشتم، وارد شدن بی سروصدای آن پزشک ...
...گوشه خیابان ایستاد و مدتی به مکان نامعلومی خیره ماند. واقعا ...
آیا از گزارش این داستان اطمینان دارید؟
برای "" باید وارد حساب کاربری خود شوید.