آرامش

آرامش

sadat نویسنده : sadat تمام شده

داستان های مشابه

نمی‌توانست بایستد و جان دادن مردمش را ببیند؛ باید کاری ...

در تمام مدت دوستیمان، ندیده بودم آن طور گریه کند. هر آن منتظر ...

پدر بزرگ چیزی رو قایم میکنه نمیدونم چی اما داره از همه پنهان ...

نور مهتاب با تلاش فراوان خود را از میان برف و بوران به داخل اتاق کشانده بود. او هم مثل من تنها بود. شب های تیره را برای «هیچ‌کس» روشن می‌کرد. همدم آدم‌های ناباب کوچه و خیابان بود. دور افتاده‌هایی مثل من.
ژانرها: تخیلی / داستان کوتاه
تعداد فصل ها: 1 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.