اَزرائیل 《برخواسته از غبار》 : زمان تحول

نویسنده: Ermiya_M

 روز ها و روز ها فکر میکرد ،  اینکه به چه دلیل وارد گروه شده بود  ،بلاخره تصمیمش را گرفت پس نامه ای برای گوستاوو گزاشت که در آن استعفای خود را از گروه اعلام کرد .
تونی در تاریکی خیابان‌ها قدم میزد. او هرگز احساسی شبیه به این را نداشته بود. قتل دختربچه بیگناه باعث شده بود او به خودش شک کند و به تردید بیفتد. تصاویر جنایت وحشیانه از جسد بی‌حرکت دختربچه همچنان در ذهنش می‌چرخید.



تونی تلاش می‌کرد تا با روحیه‌ای خسته و پریشان از خطاهای گذشته، بهترین راه را پیدا کند. او در تنهایی فکر می‌کرد و سعی می‌کرد تصمیماتی را که تا به حال گرفته بود، بررسی کند.


تونی پس از ساعت‌ها سیرکردن در خیابان‌های شهر، در خانه خود بازگشت بعد از این فکر‌ها، تونی به خودش قول داد که به تدریج از کار هایی که تاکنون کرده بود، دست بکشد ، اما این کافی نبود !
حسی در وجود تونی بود ، حس انتقام از گوستاوو و تمام جنایتکار های شهر سنت لوییس و در یک روز بلاخره  تصمیمش رو گرفت .
این که برای جبران تمام کارهای اشتباهش ، با جنایت ها مبارزه کند و یکبار دیگر آرامش را به شهر سنت لوییس برگرداند.
در یک شب در حال دیدن هلال ماه بود که با خود گفت : هلال ماه نماد امیدواری و ایمان هست ، منم امید دارم که این شهر هنوز میتونه امن و زیبا بشه ، خودشه هلال ماه نماد منه ! 
دفترش را برداشت و لباس ویژه خود را نقاشی کرد ، همه چیز برای تونی زود گذشت ، و فردا شروع به ساخت لباس خود کرد ، با استفاده از دانش مهندسی و طراحی خود لباسی تیره و نماد هلال ماه در وسط آن ، یک شنل سفید ، نقابی پارچه ای سیاه ، یک چشمبند که جایی برای دیدن داشت و در نهایت یک چیز شبیه کلاهخود که هلال ماهی فلزی بر بالای آن بود  درست کرد
با لبخند به شاهکار خود نگاه کرد و به تخت خواب رفت تا بخوابد.
فردای آن روز تونی با الهام از یک کتاب کمیک اسم خود را اَزرائیل گزاشت حالا همه چیز آماده بود تا داستان یک قهرمان جدید در ذهن مردم ثبت شود !

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.