تا انتهای شب
۱۱ مرداد ۱۴۰۴
Ahmadpaya13
? خلاصه داستان: لیانا که کل خانواده خودش رو از دست داده میفهمه که یه سری نیروی ماوار طبیعی به دنبال گردنبند اجدادی او که از مادربزرگش به ارث رسیده هستند اون در عین فرار بود که پسر گرگینه به اسم اریا اونو نجات میده. اون ها با هم راهی سفری میشن تا از حقیقت گردنبند سر در بیارند و در طول مسیر با شخصیت هایی مثل رز که یه خون اشام گوشه گیره و بنیامین که یه انسان شکارچی ارواحه و خودش هیچ روح توی بدنش نداره و حتی حافظه خودش رو از دست داده رو به رو میشن و با این گروه به دل سفر میرن...