طرح داستان یا پیرنگ (plot) بدون شک مهم ترین عنصر یک داستان است. پیرنگ در واقع مجموعه ای از رویدادهایی است که توسط این رویدادها با شخصیت های داستان، فضاسازی و هدف داستان آشنا می شویم. در واقع پیرنگ بدنه ای است که سایر عناصر داستان بر روی آن رشد میکنند.
طرح داستان یا پیرنگ (plot) چگونه کار میکند
پیرنگ یک ساختار مشخص دارد و از فرمت خاصی پیروی می کند تا بتواند خوانندگان را به خود جذب کند، معرفی و رشد شخصیتها را با سرعتی ارائه می دهد که خوانندگان را به خواندن بیشتر تشویق کند و به سوالات پاسخ دهد و در خواننده حس رضایت بوجود آورد. پیرنگ باید علت و معلولی باشد، اما از همه مهمتر پیرنگ در رابطه با انتخاب است. انتخاب های یک شخصیت.
به بیان دیگر فقط بیان یک سری اتفاقات نیست. هر چیزی که در پیرنگ می گنجانید باید یک هدف داشته باشد. شخصیت داستان خود را در موقعیتی قرار دهید که مجبور باشد تصمیمی بگیرد و داستان را به سمت نتیجه نهایی آن سوق دهد.
فرق داستان و پیرنگ در چیست؟
داستان فقط یک سری اتفاقات است اما از طرف دیگر پیرنگ رابطه علت و معلولی دارد. به عنوان مثال "پادشاه مرد و سپس ملکه مرد" یک داستان است اما "پادشاه مرد و سپس ملکه از ناراحتی مرد" یک پیرنگ یا طرح داستانی است چون دارای علت و معلول است و با هم در ارتباط است.
داستان 6 کلمه ای همینگوی مثال بارزی از یک پیرنگ است." برای فروش: کفش نوزاد، پوشیده نشده" چرا برای فروش است؟ چون نوزاد هیچ وقت آن را نپوشیده است (داستان غمگینی است). این ها از هم جدا نیستند، در واقع این یک پیرنگ بسیار کوچک است.
عناصر پیرنگ
حال سوالی که پیش می آید این است که چطور این حالت علت و معلولی را در داستان ایجاد کنیم. خوشبختانه جواب آن ساده است: پیرنگ را باید به بخش های کوچک تقسیم کرد.
بخش های یک پیرنگ مانند قطعات پازل هستند. اگر می خواهید خوانندگان شما تصویر نهایی را ببینند، باید بتوانید شکل هر بخش را ببینید و آن را در جای مناسب آن قرار دهید.
1.مقدمه چینی (exposition):
در این بخش شخصیت ها و فضاسازی مشخص می شود. لازم نیست که اطلاعات جهان داستان خود را در این بخش یکجا ارائه کنید، اما اینجا جاییست که به خوانندگان خود نشان می دهید نرمال و عادی برای شخصیت های داستان شما چگونه تعریف می شود. به عنوان مثال شخصیت اصلی داستان شما تازه به کشوری جدید مهاجرت کرده است و در حال نوشتن اولین کتاب خود است.
2.واقعه اوج گیرنده یا کنش صعودی:
در این مرحله کشمکش (confliction) داستان آشکار می شود و به نقطه اوج داستان می انجامد. این مرحله ای است که یک سری اتفاقات رخ می دهد. داستانی که همه چیز به خوبی پیش برود جذاب نیست و به کشمش نیاز دارد. کشمش به گونه های مختلفی می تواند ظاهر می شود. مثلا شخصیت داستانی ما که به کشوری دیگر مهاجرت کرده است ممکن است با مسائل درونی دست به گریبان باشد. ممکن است نسبت به تصمیم خود مردد باشد و یا کتابی که نوشته است را نتواند به چاپ برساند. بنابراین در این مرحله خوانندگان شما باید بدانند که شخصیت ها با چه کشمکش و ریسکی روبرو هستند.
3. نقطه اوج (climax):
تمام داستان برای رسیدن به این نقطه چیده شده است. این لحظه ای است که از بقیه اهمیت بیشتری دارد. لحظه ای که تصمیم شخصیت داستان نتیجه کشمکش را مشخص می کند. کشمکش اصلی باید در اینجا ارائه شود. اگر به خوبی انجام شود، این همان لحظه ای است که خوانندگان را به هیجان می آورد. به عنوان مثال شخصیت داستان ممکن است با یک شخص جدید آشنا شود که نقش مادرانه ای بتواند برای او ایفا کند و از شک و دودلی شخصیت داستان نسبت به مهاجرت کم کند و یا نسخه اصلاح شده کتاب خود را بتواند به چاپ برساند.
4.واقعه فرودآینده یا کنش نزولی:
وقت این است که از اوج پایین بیایید. این همان بخشی است که به بقیه مشکلات می پردازید و به سوال هایی که قبلا در داستان مطرح شده پاسخ می دهید و نقاط تاریک داستان را روشن می کنید. از همه مهمتر اینکه نتیجه انتخاب های شخصیت ها در این جا مشخص می شود. به عنوان مثال شخصیت داستان ما و دوست جدیدش به ثبات رسیده اند و منتظر چاپ بعدی کتابش است.
5. گره گشایی:
حال در این مرحله با توجه به تغییرات و تجربه های شخصیت هایتان داستان به روند عادی و نرمال خود باز می گردد. خوانندگان می توانند با شخصیت های داستان شما اندکی وقت بگذارند و از نظر احساسی به پذیرش برسند. خاتمه داستان باید با آنچنان قطعیتی همراه باشد که سزاوار کلمه پایان باشد. داستان های کوتاه حتما باید دارای این قطعیت در پایان باشند. اما کتاب ها را می توان بصورت پایان باز نیز خاتمه داد. مثلا شخصیت داستان ما از سود حاصل از فروش کتابش خانه ای را خریداری میکند و یا حتی به کشور خود بر می گردد.
در اینجا مثال هایی از کتاب های معروف و عناصر پیرنگ برای فهم بیشتر مطالب آورده شده است:
هری پاتر و سنگ جادو از جی.کی رولینگ
مقدمه چینی:
معرفی خانواده درزلی، هری و مدرسه هاگوارتز.
واقعه اوج گیرنده:
در مورد ولدمورت اطلاعات داده می شود. یک غول در مدرسه رها شده است. قهرمان های داستان متوجه می شوند که این مربوط به ولدمورت است و تلاش می کنند جلوی او را بگیرند.
نقطه اوج:
کوئیرل به عنوان دست نشانده ولدرمورت معرفی می شود. تمام سوالات و کشمکش ها به این نقطه رسیده است. برای رسیدن به این نقطه مهارت رون در شطرنج، زکاوت هرمیونی و مهارت هری در پرواز داستان را به این نقطه رسانده است. در اینجا هری با یک انتخاب مواجه می شود: یا طرف شخصیت های منفی داستان را بگیرد تا بتواند احتمالا پدر و مادرش را برگرداند و یا اینکه تصمیم بگیرد با آن ها مبارزه کند و غم و ناراحتی ناشی از مرگ پدر و مادرش را تحمل کند.
واقعه فرودآینده:
هری در بیمارستان به هوش می آید. به مسئله اصلی در اوج داستان پرداخته شد اما دامبلدور در اینجا یک سری نقاط مبهم را روشن می کند و به هری می گوید بعدا چه اتفاقی افتاد و درباره نتیجه انتخاب هری با او گفتگو می کند.
گره گشایی:
دوستی هری از نو تجدید می شود. در حال برگشت به خانه است و با اینکه هنوز سوالات و چالش هایی را پیش رو دارد اما خواننده می تواند با رضایت کتاب را زمین بگذارد.
کشتن مرغ مقلد یا مرغ مینا از هارپر لی
مقدمه چینی:
با شهر میکومب و خانواده فینچ (آتیکاس، اسکوت و جم) و فضای نژادپرستانه در جنوب آمریکا در سال های 1930 آشنا می شویم.
واقعه اوج گیرنده:
آتیکاس که وکیل است وکالت توم مرد سیاهپوستی را که به اتهام تجاوز به یک زن سفید پوست تحت محاکمه است به عهده می گیرد و این تصمیم منجر می شود او با تقریبا همه اهالی شهر وارد تقابل و کشمکش شود.
اوج داستان:
صحنه دادگاه. نژادپرستی پیروز می شود و بنظر می رسد توم اعدام خواهد شد.
واقعه فرود آینده:
توم در زندان تیر می خورد، مردی به اسم ایول تصمیم می گیرد با کشتن فرزندان آتیکاس از او انتقام بگیرد و همسایه نژادپرست آتیکاس فرزندانش را نجات می دهد.
گره گشایی:
در این لحظه از زاویه دید اسکوت به یک نتیجه گیری پیچیده و در عین حال صادقانه می رسیم. همه حتی همسایگان نژادپرست ویژگی های خوب و بد دارند و ناعدالتی متاسفانه بخشی جدانشدنی از سیستم است. درست است که این پایان خوشایندی نیست اما در هر صورت تمام سوالات پاسخ داده شده است و خواننده می داند که باید کتاب را کنار بگذارد.
سوالاتی که برای نوشتن پیرنگ از خود می توانیم بپرسیم:
مقدمه چینی: در اول داستان از خود بپرسید که چه مسائلی عادی و نرمال است. به یاد داشته باشید که شخصیت داستان شما باید رشد و تغییر کند.
گره گشایی: برای پایان داستان چه چیزی عادی و نرمال است؟ چه چیزهایی با گذشت اتفاقات داستان تغییر یافته است؟ اگر در حال نوشتن یک سری مجموعه کتاب هستید این بخش در واقع مقدمه چینی برای کتاب بعدی است.
واقعه اوج گیرنده: چه چیزهایی در خطر است؟ اگر قهرمان داستان شکست بخورد چه نتیجه ای در بردارد. اگر قادر به پاسخ دادن نیستید خواننده شما هم نخواهد توانست به این سوال پاسخ دهد. می توانید لیستی از مسائل و سوالاتی که در این قسمت ایجاد کرده اید تهیه کنید.
اوج داستان: این قسمت باید از نظر احساسی نتیجه تمام مواردی باشد که در قسمت های قبلی ایجاد کرده اید. اگر تهدید جدی در کار نباشد برای خواننده هم اهمیتی نخواهد داشت. این اوج باید مهم باشد.
واقعه فرود آینده: چه چیزی باقی مانده است؟ لیستی که قبلا تهیه کردید را مرور کنید. می توانید بعضی مسائل را بدون پاسخ بگذارید اما باید دلیل داشته باشد. خواننده شما نباید احساس کند که بعضی سوالات را فراموش کرده اید. اگر کنش نزولی را درست پی ریزی کرده باشید نتیجه گیری شما هم به راحتی انجام می شود.
مطالبی که در سایت "فصل یک" قرار می گیرند و همچنین امکانات سایت همه حاصل تلاش، صرف هزینه و وقت فراوان است. در صورتی که تمایل داشته باشید می توانید به سایت "فصل یک" به شیوه های مختلف یاری نمایید تا بتوانیم مطالب و امکانات بیشتری برای شما کاربران عزیز فراهم کنیم.