دیوارهای بی‌نهایت

دیوارهای بی‌نهایت

Writer_crow نویسنده : Writer_crow تمام شده

داستان های مشابه

داستان درسال۲۱۵۰ اتفاق می افتد و زمین به پایان خود نزدیک ...

زندگی منم مثل هر نوجوون دیگه حوصله سر بره نه میدونم چی میخوام..نه ...

مادری مجرد همراه با دو فرزندش به خانه ای که از پدر جدا شده ...

پلک می‌زنم. چشمانم تار می‌شوند. از میان هاله‌هایی که به سختی از هم تشخیصشان می‌دهم، جانوری کوچک را می‌بینم که از زیر در خودش را به داخل می‌کشد و به طرفم می آید. زیبا است و در عین حال، منفور. شبیه روباه است، ولی چشمان سفیدی دارد که هیچ کجا شبیهش را ندیده‌ام. به چشمان خالی‌اش چشم می‌دوزم و بی‌اختیار دستم را به سمت سرش می‌برم. به محض اینکه صورتش را لمس می‌کنم، قلبم تیر می‌کشد؛ گویی آن جانور، پنجه‌هایش را با قدرت درون دهلیزهایم فرو کرده است.
ژانرها: تخیلی / داستان کوتاه / دلنوشته
تعداد فصل ها: 2 قسمت
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.