داستان های sanny

طرح خونین 1 تمام شده

طرح خونین

۱۴ مرداد ۱۴۰۴

وقتی که خون تو بومم را رنگ آمیزی کرد، فهمیدم که قلبم از تپش ایستاده است... چاقویم را در دستت گذاشتم و برای بار هزارم معذرت خواهی کردم، تو هم با کمال میل آن را توی قلب از قبل ایستاده ام فرو کردی... ایستادی تا پاشیده شدن خونم را روی همان بوم بزرگ آرزوها ببینی، ایستادی تا غرق شدنم توی خون خودم و سیاهی رفتن چشمانم را ببینی....

0 0 1.4 K
در جست و جوی تو 1 تمام شده

در جست و جوی تو

۲ آبان ۱۴۰۳

این یک سال در آتش عذاب وجدان سوختم و الان در آتش مرگ. این یکی آسان تر است. دوباره صدایت را میشنوم. دیدی به قولم عمل کردم؟ دیدی پیشت ماندم؟

0 0 1.1 K
فراموش شده 8 تمام شده

فراموش شده

۲۹ مرداد ۱۴۰۳

آرمیتا نویسنده ای بود که در داستان هایش غرق شد. او برای فرار از دردهایش داستان می نوشت، برای فرار از همان حقیقتی که آن را فراموش کرده بود...

3 0 13.7 K
جعبه های چوبی 1 تمام شده

جعبه های چوبی

۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

در دنیایی که تاریکی راهنماتر از روشنایی باشد، آب و آتش عاشق یکدیگر میشوند.

1 4 867
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.