شدن و اخبار را نگاه کردند اخبار گو میگفت:«باسلام به شما عزیزان امروز در شهر راه میرفتیم که ناگهان چشممان به آدم کوچولو هایی افتاد که بعد از آزمایش متوجه شدیم بر اثر یک خراب کاری بویی ایجاد شده که به مشام هرکی که رسیدآن ها کوچک شدن و بعد از نتیجه متوجه شدیم که این موجودات رشد قدی نخواهند داشت باتشکر خدا حافظ.»
همه باتعجب به یکدیگر نگاه میکردند پنیا و خوانواده اش به سمت اتاق رفتندو کلی اسباب بازی برداشتند وآوردند خلاصه بعد از آوردن وسایل به سختی یک خانه ی خوشگل برای خودشان ساختند. روز ها گذشت و پنیا و خوانواده اش خیلی خوب در کنار هم زندگی میکردند صبح ها تا ظهر بابامایکل میرفت و غذاپیدامیکرد ومامان هم غذادرست میکرد پنیاهم
