چوبه دار : قسمت سوم: حکم فرمایی شیطان بر جهان

نویسنده: ghaffarisamiyar

بیدار که شدم رو تختم بودم.کلی عرق کرده بودم و حس عجیبی داشتم.هوا  کم کم داشت تاریک میشد.از پنجره نگاه کردم،هوا ابری بود،پاییز بود و ساعت تقریبا ۶ نیم عصر بود.همچی عادی بود.اتاقم کوچیکه یه میز تحریر جلویه تخت دو طبقه منو داداشمه و بین اونا یه پنجره کوچیک،همین.پاشدم صورتمو شستم،لباس پوشیدم و از خونه زدم بیرون.همچی عادی بود.فکر کنم خواب دیده بودم.یه روز گذشته و نصف شب همون روز با صدای آژیر خطر بیدار شدم.
......
پاشدم دیدم آسمون قرمز و زرد شده.مردم جیغ میکشن و فرار میکنن یه بعد دیگه ای به بعد ما راه پیدا کرده.شیطان بلاخره از قفس آزاد شده.مثل یه کابوس کوچیک که توی خواب بزرگتر و بزرگتر شده و الان غول تو واقعیت به سراغمون اومده.
ابلیس!
اون اومده!اون از راه رسیده.
یه موجد رو دیدم بزرگ بود دوتا دست معمولی داشت ولی دوتا دست دیگه هم داشت.یکیش از کمرش زده بود بیرون و دیگری از شکم!دوبرابر انسان دندون داشت.انقدر بزرگ بود که انسانهارو تو دستش می‌گرفت و له می‌کرد.یک لحظه دنیا اومد جلوی چشم،یک ندایی تو گوشم میگفت که باید برم کسی که میتونه با این غول مبارزه کنه رو بیارم.تو تاریخ نوشته شده که اون شیطان رو داخل قفس کرده تا الان و الان شیطان از دستش در رفته.

اون کسی نیست جز!
کلی موجود عجیب ریختن توی خیابون های شهر و مردم رو تبدیل به سنگ میکنن.باید برم دنبال زئوس باید پیداش کنم و بیارمش.اون میتونه قهرمان مردم جهان باشه و جهان رو نجات بده.
....
مرا ببوس
...
مرا ببوس
..
برای آخرین بار
..
تو را خدا نگهدار
...
که میروم به سوی سرنوشت
...
بهار من گذشته گذشته هاگذشته
...
من ام به جست و جوی سرنوشت
...
در میان طوفان هم پیمان با قایق ران ها
...
گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها
.........

دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.