رقاص خیابانی
سلام من ایدام این اولین رمانمه موضوع دربارهی یک دختر رقاصه
هلن هر روز خود رو با یک کتاب و یک فنجان اسپرسو بر روی یکی از صندلی های کافه ی مورد علاقه اش به سر میبرد..هر روز بعد از کلاس های دانشگاهش و کارش.با تمام خستگی به کافه میرود غروب دل انگیز خورشید را از پشت ساختمان ها تماشا میکند..در آن کافه هفته ی دوم ماه..و هفته ی سوم ماه روز های دوشنبه بازی مافیا برگزار میشود..و هلن همیشه به همراه آن کتاب و فنجان اسپرسو..به بازیکنان جوان که سعی در برنده شدن دارند نگاه..تا یک روز نگاهی عمیق را حس کرد..آن نگاه عسلی...عسلی ناب..که دل هر دختری را میبرد..بر روی هلن زوم شده بود..ولی برعکس هر دختری این نگاه..تنهایی هلن را زیر و رو کرد..
باصدای لرزون و زمزمه مانندش _هیس ، من نمی تونم بهت کمک کنم . اگه صداتو بشنوه تورو خدا برو تیک تاک تیک تاک صدای ساعت لعنتی که حالمو بهم میزد دو قدم به عقب برداشتم ، دردی مثل مار تو سینم پیچ و تاب میخورد دلم میخواست بمیرم ای کاش این خفگی این فشار تو گلوم منو امشب بکشه بدون اینکه نگاش کنم زدم بیرون از اون سگ دونی
داستان در مورد دختر مرموزی است که به عنوان اولین مسافر زمان از آینده ای دور به سال ۲۰۲۴ سفر میکند تا ماموریتی را عملی کند. در حین ماموریت با پسری آشنا میشود که مامویتش به او گره خورده و کم کم عاشق او میشود و پایبندی اش به ماموریت بیشتر میشود اما قبل از اینکه ماموریتش را انجام داده و برگردد اتفاقات عجیبی رخ میدهد
ته تغاری دختر حاج فتاح سر اتفاق های سرگردون و معمایی که براش پیش میاد مجبور به عقد غیابی پسری که نمیشناسد میشود و ایران ترک میکند فصل تازه ای از زنگیش آغاز می شود.در این سفر دچار بحران های مختلف مذهبی عقیده ای عاشقانه ای میشود که زندگیش کاملا تغییر می کند.... این داستان تقابلی بین عقاید و افکار مختلفی است.
در مورد یک دختر که اسمش ارنیتاس و برای اینکه از باند پدرش بیاد بیرون مجبور ماموریت هایی که اون میدرو انجام بده اما اخرین ماموریتش خیلی عجیب و باعث میشه اون..... اهان راستی انیتا میشه گفت احساساتشو از دست داده و دلش از سنگ .....اها خودتون دانید میخواید بخونید?
بابام حاجی بود ، اما من شدم دختر ناخلف ! هجده سالم که بود ، عاشق کفتر باز محلمون شدم و ازش خاستگاری کردم ...!
همه چیز از صدای « تقه» شروع میشود. حتی زن.
خلاصه:عشق چیست؟ چه کسی عاشق واقعی است؟ دوست داشتن چیست!؟ چه کسی دوستار حقیقی است؟! دختری که در میان آتش عشق ذره ذره میسوزد و خاکستر میشود! مقدمه:چشمانت راز آتش بود. در التهاب قلب ویران شده ام و لبانت چون دشنه ای سوزان که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود ! و آنقدر با آتش دوست داشتن و عطر تنت زندگی کرده ام که همه چیز را از یاد برده ام جز تو و حالا دیگر هراسی ندارم از این همه سوختن از این همه زخم و خاکسترِ خاطراتی که از من و تو به جای خواهد ماند.
آوا که دختری اهل ادب و مطالعه است ، از خانواده خود برای تحصیل در تهران ، چندسالی جدا میشود . او تصمیم میگیرد در این تنهایی و غربت ، مجموعه داستان های هزار و یک شب را بخواند تا این روزها برایش زودتر سپری شوند . در شب هزار یکم که کتاب به پایان میرسد ، قصه گوی هزار و یک شب ، یعنی شهرزاد ، به دنبال آوا می آید و اورا با خود به دنیای قصه ها می برد . در آن دنیای عجیب و غریب ، آوا با رادمهر آشنا میشود و ...
ارام دختر ۲۰ساله ایی ک یه اتفاقایی براش میافته باعث رنجشش میشه ولی بعد این رنجشش یه اسودگی و عشق بی پایان در انتظارش هست
آیسانی که خود را از پوششی شاد و خوشحال پوشانده اما او در دلش غوغا و ناراحتی هست آیسان مستقل و تنها با ارث و میراث پدرش زندگی می کنه کل فکرش مشغول به انتقامی که میخواد بگیره هست بعد از اتمام دانشگاهش دنبال کار میگرده در شرکت پسر آقا رستگار استخدام میشه برای او اتفاق ها تلخ و ناخوشایند پیش میاد ......ـ
داستان در مورد دختری کوچولوی پنج ساله است ، که با سه تا از دوستانش در پرورشگاه زندگی میکند . یک شب، پنج شش تا از گرگ عجیب غریب حمله میکنه .