اخرش قشنگه
ارام دختر ۲۰ساله ایی ک یه اتفاقایی براش میافته باعث رنجشش میشه ولی بعد این رنجشش یه اسودگی و عشق بی پایان در انتظارش هست
ارام دختر ۲۰ساله ایی ک یه اتفاقایی براش میافته باعث رنجشش میشه ولی بعد این رنجشش یه اسودگی و عشق بی پایان در انتظارش هست
آیسانی که خود را از پوششی شاد و خوشحال پوشانده اما او در دلش غوغا و ناراحتی هست آیسان مستقل و تنها با ارث و میراث پدرش زندگی می کنه کل فکرش مشغول به انتقامی که میخواد بگیره هست بعد از اتمام دانشگاهش دنبال کار میگرده در شرکت پسر آقا رستگار استخدام میشه برای او اتفاق ها تلخ و ناخوشایند پیش میاد ......ـ
داستان در مورد دختری کوچولوی پنج ساله است ، که با سه تا از دوستانش در پرورشگاه زندگی میکند . یک شب، پنج شش تا از گرگ عجیب غریب حمله میکنه .
رایلا دختر کوچولو خانواده بود اسم مادرش سارا واسم پدرش جاک بود یک روز که مادر و پدر رایلا برای خرید بیرون میرن و رایلا پیش پرستار خونه تنها میمونه پرستار برای یک لحظه کودک رو تنها میزاره وقتی برمیگرده دیگه خبری از رایلا نیست........
در مورد دختریه که به یه بیماری دچاره که وقتی شوک زده میشه تو حالت خوابو بیداری میمونه و فقط عشقش میتونه این بیماریو خوب کن و.... امید وارم خوشتون بیاد
روایت پسری است با خانواده متوسط در سطح جامعه، که با سختی در دانشگاه درس میخواند و طی اتفاقاتی با دختری آشنا میشود. اما مشکلات زیادی برای او به وجود می آید. مشکلاتی اعم از مالی و خانوادگی.
درمورد یک دختره که مامور مخفیه برایه نجات جون دختران دزیده شده یک ماموریت قبول میکنه که بره دبی جلو قاچاق دختر دزدی بگیره ولی تو این فاصله رئیس گروه قاچاق دختران عاشق دختره میشه سعی میکنه به نکاح خودش درش بیاره که .........
میگن آدما توی خاطراتی که باهامون میسازن ذخیره میشن. ولی تو انگار توی تمام بو های خنک، تمام رنگ های شاد و شیرین، توی تمام طعم های ترش و ملس زندگیم ذخیره شدی. «امان از دست تو...»
در اینجا دختر شر و شیطونی داریم ک تازه کنکور داده و داره میره دانشگاه و کلییی خوشحاله ک رشته ی مورد علاقش قبول شده خب خب خب بقیش رو خودتون بخونید ......ღ
چهار دختر که به اتفاق مجبور میشند با چهار پسر ازدواج موقتی انجام بدند تا بتونند یه خونه بخرند .... اما نمیدونند که چه سرنوشتی در انتظارشونه و چه بلا هایی قراره سرشون بیاد البته از شیطونیاشون هم نباید کم کرد مارال که با یکی از اون پسر های سادیسمی دیوونه و فوق مغرور تهیونگ ازدواج میکنه ، لیدیا با جانگ کوک یه پسر جذاب اما مغرور و سرد مجبور به ازدواج میشه ، آسو دختری خیلی سلیطه و شیطون با شوگا که پسری جذاب اما سرسخت ازدواج میکنه ، سارا مجبور ازدواج با پسری مهربون و دل گرم و همچنین خیلی لجباز به اسم جیمین میشه .... اونا محبورن باهم بخوابن غذا بخورن دانشگاه برند و .... اونم هشت تایی تو یه خونه بزرگ .... حال چه اتفاقاتی برای آنها در آن خونه ی بزرگ و پر رمز و راز میوفتد ؟ شاید آخرش سر به جدایی دهد ! ولی سرنوشت آنهارا ول نخواهد کرد Taehyung&Maral Jungkook&Lydia Jimin&Sara Suga&Asoo
وقتی مجبوری برای بدست آوردن بعضی چیزا کاری رو بکنی که فکرشم برات غیر ممکنه ولی باعث شه که نتونی تا آخر عمر از کسی دل بکنی...