ما مال هم هستیم
گِی و دوتا دختر پسر
امیر پسر مغروری که از دختر ها خوشش نمیاد و به اصرار دوستش با دختری آشنا میشود که......... آوا دختر دایی امیر دختری شیطون و لجباز که دختری ساده است یک روز توی خیابون سه تا پسر میافته دنبالش و............
نفس رادمنش دختری که به دلیل دختر بودنش خانوادش آن را دوست ندارن و میخواهند اورا مجبور کنند که با پسر عمویش شروین ازدواج کند ولی نفس فرار میکند غافال از سرنوشتی که در انتظار دارد..... سامیار تهرانی تک نوه پسری خانواده تهرانی که پدر بزرگش میخواهد اورا به عقد دختر عمویش سمانه در بیاورد که برای او وارث بیاورند اما سامیار که از این وضعیت ناراضی بود فرار میکند...... دختر پسر داستان که سرنوشتی شبیه هم دارند سر راه هم قرار میگیرنند ولی.....
تاریکی درون تار و پود جنگل خزیده بود... افراد گروه همه دور آتیش حلقه زده بودند و سعی میکردند صداهایی که هر از گاهی از دور و نزدیک میاد رو نادیده بگیرند. احساس میکردند که ظلمت و وحشت بیشه داره به شجاعتشون غلبه میکنه ولی نمیخواستن همینجوری تسلیم بشن.همه توی سکوت دهشتناک شب غرق افکار خودشون بودند که با یه غرش بلند از جا پریدند....
وقتی دیدمش همه هنگ کردیم رئیسمون یه زن بود؟؟؟یعنی ۷ سال یه زن این باند خلافو چرخونده؟؟
چه می شود اگر بفهمیم تمام دانسته های ما راجب کسی یا چیزی اشتباه است؟ چه می شود اگر بفهمیم کسی که به او عشق می ورزیم با تمام وجود از ما متنفر است و نفرت دارد؟ چه می شود اگر بفهمیم صمیمی ترین دوستنمان دشمنان قسم خورده ما هستند؟ چه می شود اگر بفهمیم هیچ پایانی برای درد و رنج های ما وجود ندارد؟ چه می شود اگر بفهمیم آدم هایی که فکر می کردیم خوب هستند ، پلید باشند؟ چه می شود اگر بفهمیم تاریکی به آن سیاهی که به نظر می رسد نیست و روشنایی میتواند سیاه تر از هر تاریکی باشد؟ چه می شود اگر بفهمیم شیاطین به آن بدی که به نظر می رسند نیستند و فرشتگان هم به آن خوبی که به نظر میرسد نباشند؟ داشتن ماهیت خوب و روشن همیشه به معنای خوب بودن نیست و داشتن ماهیت بد و تاریک همیشه دلیل بر بد بودن نیست.
درباره دختریه در سن ۱۳سالگی عاشق میشو ـ اخرش مجبور میشه ب اسرار خانوادش از عشق چند سالش دست بکشو مسیر زندگیش عوض بشه
داستانی در مورد یک سرزمین تخیلی که موجودات افسانه ای و انسان ها هر دو در آن زندگی می کردند تا اینکه جنگی بین آنها شروع شد ...
یکی از روزهایی که پرستو توی بیمارستان تهران دوره کاراموزی پرستاری رو میگذرونه اتفاقی چیز هایی میشنوه که توی اینده و سرنوشتش تغییراتی به وجود میاره و هونام راد مسبب اصلی این تغییرات و اتفاقاته.
داستان راجب دختری دانشجو و زیبا است که خانواده پولدار دارد و خواهر بزرگتر دارد خواهر او افسرده است و زندگی برایش سخت است
این داستان راجب دختری دانشجو است که خانواده پولداری دارد اما از زندگی خود راضی نیست این دختر یک خواهر بزرگتر دارد که همیشه مانع خوشبختی او میشود
گوشت کوب اومد سرکلاس همه بلند شدیم و سلام کردیم بعد از چند دقیقه گفتم( استاد ببخشید) _(بله خانم یوسفیان؟) +(قیمت عمل دماغ چنده؟؟) کلاس رفت رو هوا استاد هم قرمز شد( بفرمایید بیرون خانم ...... دوستان این خانم هم بیرون) +(استاد ببخشیدا چشم به حرفتون گوش میدم و میرم بیرون ولی اگه دوستامم دنبالم بیان بیرون که کلاس خالی میشه) نگاهی به بچه هایی که همزمان با من بلند شدن کرد ( همه بیرون) همه رفتیم بیرون و کلاس کنسل شد +(دیدین؟؟ کنسل کردن امتحان و کلاس رو به من بسپارید) _(دمت گرم گیتا حرف نداری تو دختر ) به احترام خم شدم و گفتم( من متعلق به همه شمام این زرا چیه میزنین)