مرد ستاره ها
سازمان ناسا شهاب سنگی را شناسایی کرده که در 5 سال آینده به زمین برخورد می کند و گروهی را استخدام کرده اند که ...
سازمان ناسا شهاب سنگی را شناسایی کرده که در 5 سال آینده به زمین برخورد می کند و گروهی را استخدام کرده اند که ...
اُفِلیا پیشگوی ممنوعه با جادوی سیاه خود کتابی خلق کرد که هراتفاق، دعا، نفرین، داستان و افسانه ای که در آن می نوشت به حقیقت می پیوست. از آنجایی که جادوی سیاه او غیرقانونی و ممنوعه بود به سیاهچال افتاد ولی تصمیم گرفت برای کتاب قدرتمندی که خلق کرده است وارثان شایسته ای را برگزیند. دویست سال بعد قلعه ای برای محافظت از کتاب ساخته شد و به بهانه صلح بین خون آشام ها و آدم ها، تبدیل به یک مدرسه جادویی به نام زایناگو شد. حالا کتاب درخطر است و با به دنیا آمدن وارثین آن زایناگو وقایع تازه ای به خود می بیند...
الیوت پسر جوانی که دچار مریضیی شده است در حال دست و پنجه نرم کردن با مریضی است و سعی می کند با موسقی مریضی را از خود دور کند . البته اگر واقعا مریض باشد
کل مردم توسط ارتش رباتیک اسیر میشوند...اما در همین زمان مذاکره ای بین انسانها و رباتها صورت میگیرد و بازی جدیدی شروع میشود. برنده بازی میتواند تصمیم بگیرد چه بلایی سر زمین بیاید،انسانها تصمیم دارند بعد از بردن بازی زمین را نجات بدهد و ربات ها میخواهند کره زمین را نابود کنند. "داور سوت را به صدا در اورد و توی بلندگو داد زد: بازیکن شماره 666 به همراه هم تیمی هایش وارد زمین بازی میشوند!"
تو دنیای که همه بچه ها با مانا به وجود میان بچه ای میان این همه آدم بدون مانا بدنیا می آید، آیا میتواند زنده بماند و با آرامش زندگی کند؟ یعنی میتواند به آرزوش که تبدیل شدن به یک مانایوزر قوی هست برسد؟
با سلام شما تاحالا به این فکر کرده اید که: 1.اینده ی زمین و فضا چه خواهد بود؟ 2.مااز گرما هلاک می شویم ویا از سرما؟ وبالاخره 3.ایا فضا مطلق است یا نه؟ اگر می خواهید تمام این سوالات و یا حتی بیشتر را بدانید تا اخر این مقاله ی نسبتا کوتاه با ما بمانید. باتشکر
داستان درباره ی یک پسر به نام امیر است. توجه : این اسکویید گیم 2 یعنی ایرانی است امیر در یک مدرسه است که...
سلام شهریوری هستم داستان من جنگل دوستی نام دارد داستان من درباره موشی به نام فرفری که ماجراجو و کنجکاوه و میخواد به کمک دوستش که فرمانروا جنگله بره و ..
مکالمه ای کوتاه بین رهبر جبهه مقاومت انسان ها و رهبر دِرُوید ها (ربات های شبه انسان با هوش مصنوعی بالا) در پایان کشمکش و جنگ طولانی مدت.
سیاره زمین،انسان ها و تمامی موجودات زمینی به دست خود انسان ها در شرف نابودیست.با نابود شدن تنها زیستگاه انسان نیاز دارد تا جای دیگری را برای حیات خود پیدا کند؛و این ماجرای اصلی این داستان است.داستان تیمی که برای شناسایی و کاوش تیتان،بزرگترین قمر سیاره زحل و تنها محل مشابه زمین در منظومه شمسی راهی فضا میشوند.اما وقتی به آنجا میرسند اعضای تیم تک تک میمیرند...
میدانی؟ فرشته هایی که من دیده ام همه خوب نیستند! شیاطینی که دیده ام همه گناهکار نیستند. انسانهای دروغ گو زیادند و به دلیل خوشی خود همه چیز را پنهان میکنند!اما همه ی انسانها هم بد نیستند! من نه فرشته هستم نه شیطان و نه انسان! من موجودی در عمق صفحه ی سفیدی هستم که تو آن را طراحی مینامی! من اثر یک هنرمند هستم! شاید زنده بودن طراحی ها شگفت انگیز به نظر بیاید! ولی دوست من اوعضاع اینجا درون این سفیدی و سیاهی ها چندان خوب نیست! من موجود شگفت انگیزی هستم که از چند خط تشکیل شده و حال دارد برای زنده ماندن بال بال میزند! من از پاک کن هایی که باعث مرگم میشوند فرار میکنم و همیشه در حال پنهان شدن از خطرات هستم! من نامی ندارم و نام خالق خود را هم نمیدانم!حتی نمیدانم برای چه زنده هستم! من یک طراحی هستم. به زندگی من خوش اومدی انسان!
هیولاها موجودات عجیبی هستند! غیر قابل اعتماد و همچنین غیر قابل پیشبینی! موجوداتی که نمیدانی قصد کمک به تو را دارند یا نابود کردنت! ابیگیل میتواند به یکی از این موجودات نفرت انگیز اعتماد کند؟ در حال حاضر اعتماد کردن میتواند عواقب وحشتناکی داشته باشد! ولی او چگونه میتواند تنها درون این عمارت پر از هیولا دنبال سرنخ معما های داخل سر کوچکش بگردد؟ اعتماد به یکی از آن موجودات میتواند موجب چه اتفاقاتی بشود؟ زمان دارد به سرعت نور میگذرد و او باید انتخاب کند کدام سرنوشت را میپزیرد!