ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
پايان دنيا 1 در حال تایپ

پايان دنيا

۱۳ آذر ۱۳۹۹

آدرينادختر16ساله ای است که به شدت از زندگی يکنواخت وروزمرگی های خود بيزار است اماطولی نميکشدکه اتفاقاتی عجيب او و تمام دنيای اطرافش را درگيرميکند.اتفاقاتی که ادامه حيات انسانهاروی کره زمين را با مشکلاتی مواجه ميسازد و آدرينابايد تلاش کندتابتواند در اين شرايط هولناک ازخانواده اش حفاظت نمايد! اما......

1 3 1
مداد سیاه 0 در حال تایپ

مداد سیاه

۱۲ آذر ۱۳۹۹

+مداد تراشم خرابه... -به من چه؟ +تو سرپرستمی! -مگه میخواستم؟ +پس توی دادگاه چرا قبول کردی سکوت همیشه همینه بحث بی فایدست مداد سیاه و دفترم رو بر میدارم و راهی کلبم میشه درسته منم از خودم یه چیزایی دارم...

2 0 0
چهار دون بریتچی 5 در حال تایپ

چهار دون بریتچی

۸ آذر ۱۳۹۹

یه شهر... یه تفنگ... ترکیبش...خیلی ترسناکه. میدونی؟ دردناکه ببینی یه شهر که خیلی خوبه، با یه عنصر وحشتناک مثل تفنگی که هیچوقت خالی نشه، ترکیب بشه... بریتچ بخاطر اون اینطوری شد... یه درام وحشتناک...

2 1 1.6 K
قرنطینه 1 در حال تایپ

قرنطینه

۶ آذر ۱۳۹۹

قرنطیه‌ای خشک و خالی... خیابانی سرد و ذهنی بازمانده در میانه‌ی لذت تنهایی و نیاز به دیگری...

0 3 955
تب سرد 0 در حال تایپ

تب سرد

۳ آذر ۱۳۹۹

دو دختر که درگیر ماجراهایی می شوند و مجبور می شوند که به خارج بروند

0 0
اِلدریون 0 در حال تایپ

اِلدریون

۲۴ مهر ۱۳۹۹

دین (Dean) از سن 4 سالگی اش با سختی ها و مشکلات مختلف دست و پنجه نرم کرده است . پدر و مادرش او را در هنگام نوزادی رها کردند و او را به پرورشگاه سپردند . دین در سن 4 سالگی از پرورشگاه فرار می کند و در خیابان های نیویورک زندگی می کند . او در سن 13 سالگی در تیمارستان بستری می شود و 3 سال در آنجا می ماند تا اینکه روزی دختری به آن جا می آید و در اتاق کناری او بستری می شود . دین بدون اینکه بداند عواقب وحشتناک کارش چیست با آن دختر ارتباط بر قرار می کند و همچنین می فهمد که انسان معمولی نیست اما اتفاق ها شروع به افتادن می کنند......

3 0 0
کافه پارلو 3 در حال تایپ

کافه پارلو

۷ شهریور ۱۳۹۹

داستان اشنایی و دوستی سه جوان بیست ساله که ارزو ها و اهداف و دنیاهای متفاوتی دارن و دست سر نوشت اون ها رو به هم رسانده و ماجراهای متفاوتی براشون پیش می اید و این داستان از زبان یکی از اون ها تعریف میشود

2 1 2.6 K
سرگذشت پرنس دورگه 0 در حال تایپ

سرگذشت پرنس دورگه

۲ شهریور ۱۳۹۹

داستان از نوع فن فیکشن و در مورد زندگی تلخ سوروس اسنیپ است.

0 0 0
سرگذشت پرنس دورگه 0 در حال تایپ

سرگذشت پرنس دورگه

۲ شهریور ۱۳۹۹

داستان از نوع فن فیکشن و در مورد زندگی تلخ سوروس اسنیپ است.

1 0
بازگشت به گذشته، شاید بد نباشد‍! 0 در حال تایپ

بازگشت به گذشته، شاید بد نباشد‍!

۲۳ مرداد ۱۳۹۹

انسان به قابلیت سفر در فضا را به دست پیدا نکرده ، آن هم دقیقا در زمانی که لایه اوزون نابود شده ! همین حالا بهتر است تصمیمتان را بگیرید، میخواهید بمیرید یا زنده بمانید؟ چه راهی برای زنده ماندن باقی مانده ؟

0 0 0
دزد شبانه 1 در حال تایپ

دزد شبانه

۲۱ مرداد ۱۳۹۹

درمورد دختری که روابط اجتماعی خوبی نداشت و زندگی شبانه داشت و روزی دزدی وارد خانه ی او میشود و آن دختر متوجه میشود و به سراغ دزد میرود

0 0 150
خون آشام 1 در حال تایپ

خون آشام

۵ مرداد ۱۳۹۹

در سال" ۱۹۹۱ " پسری نوجوان به نام ویلیام آلن در سن ۱۵ سالگی خود فهمیده است، پدر و مادره خود خون آشام هستند، او با پسر و دختر خاله اش ( اِدموند و اِمِری) که آن دو هم تازه متوجه این موضوع شده اند از محل زندگیشان یعنی نیویورک خارج میشوند و به واشنگتن سفر میکنند. ویلیام در سال ۲۰۰۰ و در سن ۲۴ سالگی به نیویورک بر میگردند و در آنجا زندگی میکند...

2 2 407
عروسک 1 در حال تایپ

عروسک

۲۲ تیر ۱۳۹۹

زنی در تلاش است دختر خود را از زیر آوار زلزله پیدا کند.

1 0 298
رقص امید 1 در حال تایپ

رقص امید

۲۲ تیر ۱۳۹۹

کلمات علیه کرونا

0 1 92
پاره ای از رمان چارچوب 1 در حال تایپ

پاره ای از رمان چارچوب

۷ تیر ۱۳۹۹

خلاصه: نفس به همراه دوست صمیمی اش ﴿رویا﴾ برای تعطیلات دانشگاه تصمیم میگیرند به سفر بروند.اما داستان از آنجایی شروع میشود که نفس در خانه مادربزرگش آلبومی پر از عکس های زیبای یک جنگل و کلبه ای زیبا در همان جا پیدا میکندو تصمیم میگیرد به همراه رویا به آنجا برود.... وقتی آن جنگل خاموش را میبیند ضد حال میخورد اما تصمیم میگرد مدتی آنجا بماند تا اینکه با اتفاقات عجیب و نشانه های عجیب رو به رو میشود..... رمان چارچوبـ _وای نفس ... خستم کردی .از موقعی که اومدیم اینجا مخت تاب برداشته،بهتره یکم استراحت کنی تا عقلت بیاد سر جاش 'که البته بعیییید میدونم'...وگرنه منم که باید به خاطر تو جواب پس بدم... 'وایسادم و با اخم بهش زل زدم...برگشت و نگاهم کرد' _چیہ.... 'دستشو برد تو ی موهاش' _خوشگل ندیدی؟؟؟ 'رویا دختر خوشگل و نازیه ؛ موهاش خرماییہ روشنہ و حالت آبشاری ملایمه و تا کمرش می رسه ،اما ترکیب موهاش و صورتش خیلی زیباش کرده♡♡ چشم های بادمی و عسلے پررنگش ش و بینی فندقی ش و همین طور لب های کشیده و صورتیه ملایم و نازش،در کل واقعا یه دختر زیباییه ♡♡...چشمای من آبیہ (ڪہ ظاهـرا بہ مادرم رفتہ)و با تمام صورتم تناسب داره ، موهام سیاه پـر ڪلاغیہ و تا پایین کمرم می رسه و آبشاریه .. لب هام صورتیه ملایم و و بینیم هم فندقیه… ..... همینطوری که درحال تجزیه و تحلیل قیافه هامون بودم ، رویا زد پس کَلَّم: _هی....با تو بودم 'عین منگلا نگاهش کردم': _هااا؟.....آها...چرا دیدم _هوممممم؟ _خودم دیگه 'نیشم باز شد،رویا یکی از ابروهاشو بالا برد': _خب خانومِ خوشگل...برو یکم به مخ پوک نداشته ات استراحت بده...البته اول وسایلاتو ...

0 0 1 K
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.