ما مال هم هستیم
گِی و دوتا دختر پسر
امیر پسر مغروری که از دختر ها خوشش نمیاد و به اصرار دوستش با دختری آشنا میشود که......... آوا دختر دایی امیر دختری شیطون و لجباز که دختری ساده است یک روز توی خیابون سه تا پسر میافته دنبالش و............
امیر پسر مغروری که از دختر ها خوشش نمیاد و به اصرار دوستش با دختری آشنا میشود که......... آوا دختر دایی امیر دختری شیطون و لجباز که دختری ساده است یک روز توی خیابون سه تا پسر میافته دنبالش و............
نفس رادمنش دختری که به دلیل دختر بودنش خانوادش آن را دوست ندارن و میخواهند اورا مجبور کنند که با پسر عمویش شروین ازدواج کند ولی نفس فرار میکند غافال از سرنوشتی که در انتظار دارد..... سامیار تهرانی تک نوه پسری خانواده تهرانی که پدر بزرگش میخواهد اورا به عقد دختر عمویش سمانه در بیاورد که برای او وارث بیاورند اما سامیار که از این وضعیت ناراضی بود فرار میکند...... دختر پسر داستان که سرنوشتی شبیه هم دارند سر راه هم قرار میگیرنند ولی.....
درباره دختریه در سن ۱۳سالگی عاشق میشو ـ اخرش مجبور میشه ب اسرار خانوادش از عشق چند سالش دست بکشو مسیر زندگیش عوض بشه
یکی از روزهایی که پرستو توی بیمارستان تهران دوره کاراموزی پرستاری رو میگذرونه اتفاقی چیز هایی میشنوه که توی اینده و سرنوشتش تغییراتی به وجود میاره و هونام راد مسبب اصلی این تغییرات و اتفاقاته.
داستان راجب دختری دانشجو و زیبا است که خانواده پولدار دارد و خواهر بزرگتر دارد خواهر او افسرده است و زندگی برایش سخت است
این داستان راجب دختری دانشجو است که خانواده پولداری دارد اما از زندگی خود راضی نیست این دختر یک خواهر بزرگتر دارد که همیشه مانع خوشبختی او میشود
گوشت کوب اومد سرکلاس همه بلند شدیم و سلام کردیم بعد از چند دقیقه گفتم( استاد ببخشید) _(بله خانم یوسفیان؟) +(قیمت عمل دماغ چنده؟؟) کلاس رفت رو هوا استاد هم قرمز شد( بفرمایید بیرون خانم ...... دوستان این خانم هم بیرون) +(استاد ببخشیدا چشم به حرفتون گوش میدم و میرم بیرون ولی اگه دوستامم دنبالم بیان بیرون که کلاس خالی میشه) نگاهی به بچه هایی که همزمان با من بلند شدن کرد ( همه بیرون) همه رفتیم بیرون و کلاس کنسل شد +(دیدین؟؟ کنسل کردن امتحان و کلاس رو به من بسپارید) _(دمت گرم گیتا حرف نداری تو دختر ) به احترام خم شدم و گفتم( من متعلق به همه شمام این زرا چیه میزنین)
داستان دختر 19 ساله ای است به نام الینا که که به رشته رقاصی علاقه دارد و با دوست پسرش زندگی می کند
راجب دختر ۱۸ ساله ای هس که طی اتفاقی گم میشه و گیر یه فرقه شیطانی می افته، این دختر مدام سعی میکنه فرار کنه اما هربار شکست میخوره و کم کم عاشق یکی از اعضای فرقه میشه! عاشق کسی که معتقده عشق گناهه و حتی خدا رو هم قبول نداره و مدام با خودش در جداله... و ماجراهای زیادی پیش میاد و این وسط حقایقی هم برملا میشه..
داستان دختری غرق در خیالات خود که به دنبال ماجراجویی در دنیایی دیگر میرود و بر خلاف میل باطنی او اتفاقاتی دور از باور می افتد که استار را برای ماندن در آنجا مشتاق می کند.. استار دختری در ظاهر خشن اما از درون مهربان با پسری به نام مارکو آشنا میشود و...
دختری خشن که از سه سالگی بعد از مرگ مادرش شروع به آموزش دیده تا به یک قاتل خونسرد و بی رحم تبدیل شود و در مقابل پسری از خانواده که از بیرون خشن ولی در درون گرم و صمیمی، داستانی که سرنوشت برای این دو نوشته است چیست؟
با هر بار خواندن و بلند کردن صدایش به قطع میتوانستم هرج و مرج ملائک را از شنیدن صدایش تشخیص دهم.
گُداز واقعیت صدای او میتواند خود داستانی پر تامل باشد. دیدن او هر روز در مبهم ترین و دور ترین قسمت زندگی ام فقط چشمانم را عادت میدهد. جای او در ذهنم در نزدیک ترین اهالی که دسترسی به پرونده های اصلی تفکرم دارند است. میتوانستم با متمایز بودنم از تمامی ادم های اطرافش خود را از عشق او هم متمایز بدانم و اجازه شروعی به خود ندهم.