ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
چشم هایی که روزی عاشقت بود 5 تمام شده

چشم هایی که روزی عاشقت بود

۲۲ اسفند ۱۴۰۲

عشقی بوده که همه سرش قسم میخوردن دختر و پسری که مدت ها با هم بودن و جدا میشن و بعد از ۱٠ سال بی خبری دختر مهاجرت میکنه و سر و کله پسره پیدا میشه و پشیمون از همه کاراییه که با دختره کرده دختره با کلی سختی هایی که کشیده وکیل شده و تو کارش موفق میشه و وقتی پسره رو بعد از ۱٠ سال میبینه... به نظرتون بعد از اون همه عشق و سختی و دوری و تلاش اخر قصه به هم میرسن؟ هیچوقت ندیده بودم که قهوه بخوره، تنها کنج کافه نشسته بود غرق تو افکارش بود و میدونستم به هر چیزی فکر میکنه جز من! اولین بار بود که دستش سیگار نمیدیدم؛ ساعت ها همونجا نشسته بود و به فنجون خالی قهوه زل زده بود. بارون شدیدی گرفته بود دلشوره عجیبی داشتم، مردی که دوستش دارم نکنه، نکنه عاشق شده باشه:) افکار پوچم و انداختم دور و متوجه جای خالیش رو صندلی شدم این بار من بودم که تو فکر رفته بودم و حتی متوجه رفتنش نشده بودم، هیچوقت نفهمیدم کِی رفت..از کنارم، از زندگیم، از کافه.. واقعا کِی رهام کرد و رفت که نفهمیدم؟ یا بهتره بگم چیجوری ولم کرد که بعد یک سال رفتنشو باور نمیکنم.! چیجوری نفهمیدم و اینطوری باید انتظار بکشم!؟

0 1 1.1 K
قلب خورشید 2 در حال تایپ

قلب خورشید

۱۹ اسفند ۱۴۰۲

سلام دوستان . این داستان یک رمان بلند و بالا در روایت از ماجراهای دختری برگزیده از قبیله عقاب ها و اتفاقات و سرنوشت تلخی که اون و دوستان و خانواده ش دارن هستش . اما نگران نباشید ! این یه رمان غم انگیز نیست . من تمام تلاشم رو کردم که شخصیت پردازی در این داستان به خوبی رعایت بشه و شما علاوه بر قهرمان قصه مون ، روایت داستان زندگی دوستان و خانواده ش و ماجراهای متفرقه اما مربوط به داستان رو هم خواهید شنید و شاید با بعضی شخصیت ها همزاد پنداری کنید ، با اونا بخندید و یا حتی براشون اشک بریزید . علاوه بر اون متن رمان خیلی ساده و مثل صحبت کردن های روزمره مون نوشته شده و خوندن رو براتون راحت تر میکنه . من گروه سنی رو نوجوان زدم . به درد سن پایین تر نمیخوره اما شاید بزرگتر ها هم خوششون بیاد و از خوندنش لذت ببرن . البته چون این اولین داستان منه شاید ابتدای داستان خیلی به نظرتون قدرتمند و جذاب نیاد اما از شما میخوام به من فرصت بدید و همراهم تا انتهای داستان بیاین . ◇◇◇ - سایا بذار کمکت کنم . -* از اینجا برو ! من آدم قوی ای هستم . مخصوصا به خاطر نیروی درونی قدرتمندی که دارم زخمای معمولی نمیتونن منو از پا در بیارن . اما جنگیدن با محافظای شمشیر فرق داشت . اونا خیلی قوی تر از آدمای معمولی بودن و مثل من از انرژی درونی استفاده میکردن . اما من از اونا قدرتمند تر بودم و داشتم برنده میشدم ، تا اینکه یکیشون با استفاده از تیغه ای از جنس انرژی《شی》 به شونه م ضربه ای زد . خود زخم اونقدرا هم بد نیست و در حالت عادی با کمک نیروم زود خوب میشه اما اون تیغه انگار برای یه لحظه همه ی انرژیم رو تو خودش کشید و از بین ...

0 1 3.1 K
سگ های ولگرد بانگو (عاشق شدن) 1 در حال تایپ

سگ های ولگرد بانگو (عاشق شدن)

۱۳ اسفند ۱۴۰۲

این داستان درمورد آتسوشی و آکوتاگاوا هستش. آتسوشی و آکوتاگاوا در اوایل از هم دیگه بدشون میومد و به مرور زمان عاشق هم میشوند. البته در این داستان آتسوشی ورژن دختر هستش

0 0 156
آیا اصالت بر خواهد کشت؟ 1 در حال تایپ

آیا اصالت بر خواهد کشت؟

۸ اسفند ۱۴۰۲

آیا اصالت بر خواهد کشت؟ یا وضعیت جامعه بدتر از این خواهد شد!

0 0 1.6 K
الکی الکی عاشق شدیم 1 در حال تایپ

الکی الکی عاشق شدیم

۶ اسفند ۱۴۰۲

داستان درباره دختری به اسم کتایونه که طی یه سری اتفاقات...... اه ولم کنین خودتون برین بخونین،اما قول میدم از خوندنش پشیمون نمی شید

0 0 98
عاشقانه بر اساس واقعیت 0 تمام شده

عاشقانه بر اساس واقعیت

۳۰ بهمن ۱۴۰۲

یک دختره سیزده ساله هست که عاشق شده که منتظره روزی به عشقش بگه که بهش علاقه داره ولی نمیدونه و شرایطش رو نداره

0 0 0
رمان گیتی 5 در حال تایپ

رمان گیتی

۲۳ بهمن ۱۴۰۲

زوجی جوان که در رابطه ی لانگدیستنس هستن بعد از یک مدت زمان طولانی که از آخرین دیدارشون میگذره همدیگر رو میبینن و این داستان روایت ماجرا هایی هست که براشون اتفاق می افته

0 0 1.2 K
دریای عاشق 0 در حال تایپ

دریای عاشق

۱۱ بهمن ۱۴۰۲

اوووم دریا دختری که چشماش همرنگ دریا بوده عاشق پسری میشه که خیلی خونگرمه و اگه مشکلات جزئی رو فاکتور بگیریم زود بهم میرسن اما خووب بعدش یه اتفاقایی میوفته که مجبورن از هم جدا بشن و....

0 0 0
رمان عشق پنهان 0 تمام شده

رمان عشق پنهان

۹ بهمن ۱۴۰۲

رینا دختری که وقتی کوچیک بود برادر کوچیکش رو میکشه!بخاطر اینکه سنش زیر هجده سال بود زندان نرفت ولی خانوادش اون رو از خانه بیرون کردن و رینا از همان بچگی قاتل شد اما وقتی هفده سالش میشود با.....

0 0
بوی تو 2 در حال تایپ

بوی تو

۳۰ دی ۱۴۰۲

دلارا معتمدی دختری که از خرد سالی پدر و مادرش رو از دست میدهد و اجبار به زندگی با پدر بزرگ سنگدلش میشه و توی ۱۶سالکی هم احبار با ازدواج و ۱۸سالگی هم احبار به سقط بچه اش توی این میان عاشق ادم عوضی که...

1 2 254
طواف عشق 2 در حال تایپ

طواف عشق

۲۹ دی ۱۴۰۲

رایان و فاطمه دوتا عاشق و معشوق در فصل اول به هم میرسن اما در فصل دوم چی سمیرای پس فطرت چرا فاصله به مدت چهار سال بین این دو عاشق فاصله می اندازه؟ سمیرا کیه؟

0 0 326
محمد علی ابهراج سینک 4 در حال تایپ

محمد علی ابهراج سینک

۲۶ دی ۱۴۰۲

صدای گریه نوزادی می آمد که با زبان خود صدایش را به گوش دنیا میرساند ( من پادشاه پارس میشم ) ... سلام من راوی یا روایتگر زندگی محمد علی ابهراج سینک هستم و در طول دوران زندگی او شما را همراهی خواهم کرد . راستی ببخشید اون نوزاد بچست نمیدونه چی میگه ... خلاصه ( صدای دلنوازه گریه یک کودک نوزاد در کوشه از خاک پارس خبر از به دنیا آمدن یک خورشید را به مردم ستم دیده پارس میدهد محمد علی ابهراج سینک... ) ... هنوز جنگی در کار نیست ...

1 3 1.2 K
من برگشتم ایران 7 در حال تایپ

من برگشتم ایران

۲۴ دی ۱۴۰۲

= من برگشتم ایران رمانی بیرون از دنیای واقعی ... اما با یک شخصیت از دنیای واقعی ... = رمان من برگشتم ایران _خوب خانم من نمی‌دونم الان با چه شخصی دارم صحبت می‌کنم! ... + من ایرانم ... هِع ... ایران ... مسخره است ... _ ببین خانم جون من و احمق فرض کردی ... یا خودتو ... + اولندش خانم جون نه ... دومندش ببین آقــــ ... ... ... ... ادامه دارد ...

0 0 1.6 K
Our End Day 1 در حال تایپ

Our End Day

۱۹ دی ۱۴۰۲

پسری که از هیونگش خوشش میاد... ولی در دران نوجوانی برای خوانده‌ی کسی که دوستش دارد اتفاقاتی می افتد و از هم جدا میشوند... سئو و مینجو الان هرکدام شغل های خودشون را دارند و چی میشه اگه هردوشون به واسطه شغل هایشان دوباره همدیگر را ببینند؟

1 1 166
میدانست 0 در حال تایپ

میدانست

۱۵ آذر ۱۴۰۲

گفتم چند دقیقه ای اینجا بنشین و مرا در آغوش بکش به چشمان همچون آسمان شب او خیره شدم و فراموش کردم هر آنچه هست و نیست را آواز عشق وجودم را در برگرفت میدانست کارم از آغوش گذشته ؛ دلم میخواست مرا همچون ساز مرا مینواخت و در هرم نفس هایش آرام بگیرم میدانست ولی... چشمان پر تمنای مرا ندید ... با جان خسته و رنجورم زمزمه کردم من حتی اگر بدانم تو را ندارم حتی اگر براورده نشوی باز هم تو را آرزو میکنم:)

0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.