مردی با کروات قرمز : مردی کروات پوش...

نویسنده: mohamadmahdi_mousavi

مرد کروات پوش بدون اراده از سرجایش بلند شده بود طوری که انگار موظف شده بود این کار را  در این زمان انجام دهد  دور و  برش تار بود و به تنها چیزی که دقت میکرد وسایل جلوی پایش بود که به سختی دیده میشدند  نمیدانست میخواهد کجا برود اما پاهایش او را بی اختیار به سمت اتاقش میبردند  اتاقی که کمد کروات هایش انجا بود  هرچه به سمت اتاق نزدیک تر میشد صدایی که احتمالا صدای باز و بسته شدن چیزی شبیه به در بود بیشتر میشد  به ورودی اتاقش که رسید  هوا انگار ابری شد و اسمان دیگر صاف  نبود مرد احساس میکرد تمام این اتفاقات را یکبار دیگر هم دیده و تجربه کرده تنها یک چیز برایش جدید بود صورت مردی که داشت نگاهش میکرد و چند کروات هم در دست داشت که انگار از  داخل کمد برداشته بود یا شاید هم میخواست داخل کمد بگذارد    مرد بعد از چند ثانیه اقدام به فرار کرد اما همان چند ثانیه برای مردکروات پوش کافی بود تا چهره ی او را خوب برانداز کند مرد صورتی کاملا سفید و بدون هیچ لک سیاهی داشت کروات قرمزی هم که انگار نابلدانه بسته شده دور گردنش بود وکلاهی قرمز هم روی سرش  که چند قطره رنگ قرمز  روی ان پاشیده شده بود  مرد کروات پوش نگاهی به پنجره کرد تقریبا تمام بدن سارق به جز سرش از پنجره خارج شده بود کلاه او انگار به پنجره گیر کرده و مانع فرار او میشد.
سارق در ان لحظه نمیدانست که کلاهش را بیاندازد یا تسلیم مرد کروات پوش شود انگار هنوز تصمیم نهایی را نگرفته بود که مرد کروات پوش با تبری تیز به سمتش می امد .
مرد کروات پوش اشفته از خواب پرید نمیدانست کی به خواب رفته و الان چه زمانی است که از خواب بیدار شده فقط پیش خودش خوشحال بود که از خواب اشفته اش نجات پیدا کرده  روی مبل راحتی اش نشست و توجه اش به صدایی جلب شد صدای  خروس نامه رسان که سقف چوبی خانه را کند و نامه اش را روی میز گذاشت و رفت مرد نامه را بازکرد  نامه حالتی محرمانه داشت انگار با لحنی تند و خشن نوشته شده بود و از مرد کروات پوش میخواست که هرچه سریع تر خودش را به گاو داری اش برساند مرد کروات پوش قبل از اینکه نامه اتش بگیرد ان را پشت و رو کرد 
پایین صفحه با خط بسیار ریزی نوشته شده بود  از طرف مرد کروات پوش...
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.