مردی با کروات قرمز : ماجرای گاوداری2...

نویسنده: mohamadmahdi_mousavi

سر مرد کروات پوش روی زمین افتاد بود  قطره های خون به ارامی دور و بر سرش چاله ای از خون درست کرده بودند مرد کروات پوش با این که احتمالا دیگر جانی نداشت اما همچنان لبخندی بر لب داشت  لبخندی که برای مرد کلاه پوش اشنا بود و انگار بار ها و بار ها ان را درون ایینه دیده بود. 
سر مرد کروات پوش روی زمین بود و کرواتش روی یقه لباسش جا مانده بود  مرد کلاه پوش کروات قرمز را که حالا قرمز تر هم شده بود را لمس کرد  کروات که به دستان مرد رسید اشک هایش بند نمی امد  احتمالا داشت چیز هایی یادش می امد کرواتی که زمانی تمام هویتش را شکل میداد و همه ی دار و ندارش بود حالا روی یقه ی لباسی چسبیده بود که صاحبش را هم کشته بود. مرد کلاه پوش  حالا کسی را به قتل رسانده بود که احتمالا بخشی از زندگی او بود.
هرچه سعی میکرد کروات قرمز مرد را  از یقه مرد بکند و دور بیاندازد  نمیشد   انگار دستان مرد از ان دنیا کرواتش را گرفته بود و مانع این اتفاق میشد 
چند  دقیقه بعد مرد کلاه پوش جنازه ای را داخل گونی قهوه ای رنگ حمل میکرد و داشت به سمتی میبرد که احتمالا قبرستان گاو داری بود  قبرستانی که هیچ کس جز مرد کلاه پوش از ان خبر نداشت جایی که احتملا مقبره ی  تمام گاو های گاوداری بود  که البته گاو نبودند.
جنازه ی مرد کروات پوش هم مانند تمام جنازه های دیگر به درون چاه پرتاب شد چاهی که پر از مرد هایی بود که مرد کلاه پوش تمام ان هارا زندگی کرده و حالا به قتل رسانده بود . 
تمام هویت ها
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.