مردی با کروات قرمز : ملاقات با غریبه... 

نویسنده: mohamadmahdi_mousavi

مرد کلاه پوش به مرد غریبه ای رسید که کروات قرمزی به تن داشت  احوال پرسی ساده ای میانشان رد و بدل شد . طوری که معلوم بود انگار مرد غریبه کلید هایش را جا گذاشته بود و منتظر بود مرد کلاه پوش در انبار را برایش باز کند  مرد کلاه پوش با کلید هایی که احتمالا کلید های در انبار نبودند دوباره در انباری را باز کرد و هر دو به ترتیب داخل شدند .
 مرد کلاه پوش پس از گفت و گویی کوتاه با مرد کروات پوش متوجه شده بود که او به دلیل شنیدن صداهایی مشکوک به اینجا امده .
مرد کلاه پوش  اماده بود تا اگر مرد کروات پوش جنازه را ببیند اورا هم با سطل بکشد   اما وقتی به محل قتل رسیدند خبری از جنازه نبود  تنها چیز هایی که انجا  دیده میشد سطل و یک عدد کروات قرمز بود.
مرد کروات پوش پس از چند دقیقه از انباری خارج شد  مرد کلاه پوش هم همین قصد را داشت اما انگار چیزی درون این انبار تاریک و نمور  اورا به سمت خود میکشید  انگار که تکه ای از  وجودش بود  احساس میکرد این حال  را  یکبار دیگر حس کرده و این صحنه را یک جای دیگر دیده  یا شاید هم این سکانس را در فیلمی بازی کرده بود .
دو مرد با قدم هایی استوار ومحکم به سمت غذا خوری گاو ها رفتند  به در غذا خوری که رسیدند  مرد کلاه پوش ارام در را باز کرد و مردها پشت سر یکدیگر وارد شدند.
مرد کلاه پوش کلاهش را دراورد و روی صندلی فلزی اش گذاشت و روی ان نشست رو به رویش هم مرد کروات پوش نشسته بود.  مرد کلاه پوش به محض اینکه نشست گاوی را دید که به ارامی سرش را تا گردن درون غذاخوری کرده است  مرد بی اختیار از صندلی اش بلند شد تبری که کنار صندلی اش بود را برداشت و سر مرد کروات پوش را قطع کرد...
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.