کافر
هرقدمی که تو خونهی من راه میرفت،هر قاشق غذایی که توی اون دهن کثیفش فرو میکرد؛حالمو خرابتر میکرد. نمیتونستم تحمل کنم که یه کافر داره با من و زن و بچهام تو یه خونه زندگی میکنه. تا این که یه شب با حقیقتی مواجه شدم...
هرقدمی که تو خونهی من راه میرفت،هر قاشق غذایی که توی اون دهن کثیفش فرو میکرد؛حالمو خرابتر میکرد. نمیتونستم تحمل کنم که یه کافر داره با من و زن و بچهام تو یه خونه زندگی میکنه. تا این که یه شب با حقیقتی مواجه شدم...
میدانی سالها سفر کرده ام ، سالها پرواز کرده ام... حال که به خانه رسیده ام ، خبری از خانواده ام نیست این درخت را بخاطر می آورم... آن مغازه خیاطی را میشناسم ، پدر خورخه... نمیدام چطور اما میشناسمش ، خیلی شکسته شده موهایش کاملا سپید شده اما باز هم میشناسمش بعد از مرگ همسر آقای ...آقای... اسمش را بیاد ندارم ، خیابان پایینی مسافر خانه دارد بعد مرگ همسر صاحب مسافر خانه دیگر نمیخندید! بگذار برگردد ، اخمش را میبینی...سالهاست نخندیده
ربات کوچکی بسیار قدیمی ای که تنها در یک دشت بزرگ پراز ضایعات اهن زندگی میکند و از انسانها بدش می اید. فقط یک نفر است که یاد آوری اش برای ربات کوچک لذت بخش است..
خودتم خوب میدونی که مسخرم میکنن وقتی تو میای مدرسمون؛ بفهم ک تو ظاهرت عادی نیس! دوس داری همش سرم پایین باشه جلو دوستام؟ تو ک قیافت مث آدم نیس پس یجا میشینی بیرونم نمیری روشنه؟
در درون طراحی ها در عمق خیال بافی ها در آسمان و بهشت در خانه ای بی انتها زندگی کردن، همیشه زیبا نیست! برای این میدانم که خودم دیده ام نه! بهتر است بگویم با تک تک انگشتانم لمسش کرده ام آن خیال بافی های خطرناک تو را...
یلدا دختر ۹ ساله یی است که علاقه خاصی به اسب ها دارد و روزی با بد اخلاق ترین اسب دنیا رو به رو میشود و........
کفش هایش را به پا کرد، بلند شد و به در خیره شد، نمی¬دانست که برود یا نه، دیشب تصمیمش قطعی بود، تمام عزمش را جزم کرده بود که برود، ولی الان که وقت عمل رسیده بود نمی¬دانست چه کند. به خانواده اش اندیشید، چقدر سخت است دل کندن و رفتن، هر گوشه ای از خانه او را می¬خواست منصرف کند، مگر می¬شد این گونه دل کند و رفت، به هر حال مجالی نبود، باید می-رفت.
آیا از حشرات وحشت دارید؟ حشرات با وجود اینکه بودنشان برای زمین قابل اهمیت است اما خیلی وقت ها ممکن است موجب آزار بشوند. امید پسری ۱۲ ساله است که از حشرات می ترسد. اما این ترس تنها به فرار از حشرات منتهی نمی شود. وقتی ترس به اندازه ای قابل باور بشود اتفاقات وحشتناکی میفتد. اتفاقاتی که ترس به آن جان می بخشد...
"یک چالش با موضوع هایی مربوط به فصل زمستان و نوشتن متن های کوتاه" در یک کانال موضوع هایی گذاشته شده بود و یک چالش برای نوشتن متن برای خودمون. من هم چند موضوع رو انتخاب کردم و جملاتی نوشتم. ◐ با آرزوی سلامتی برای همگان و تسلی برای خانواده هایی که عزیزانشون رو در حادثه ی هواپیمایی دوسال پیش از دست دادند. ◐
این داستان با نام خرس و عسل نوشته شده است موضوع داستان: تلاش و کوشش برای پشت سر گذاشتن سختی ها و رسیدن به هدف بسیار لذت بخش است. همانطور که خرس داستان با تلاش فراوان توانست از خوردن عسل لذت ببرد و راضی و خوشحال به لانه خود بازگرردد.
مردم همیشه میگن ظاهر براشون مهم نیست اما به اولین چیزی که نگاه میندازن کفشاته. زخمهای من خیلی عمیقن با یه چسب زخم خوب نمیشن. مردم همیشه به پولات نگاه میندازن نه اینکه چجوری بدستش میاری