جامانده
جان بخشی و درد دلهای نماز صبح قضاشده با صاحبش
زنی روستایی که سرطان می گیرد و به کسی نمی گوید و خودش و زندگیش را برای عواقب کار آماده می کند و...
یادی از کودکان عطش کربلائیان کوچک حضرت رقیّه (س) و حضرت علی اصغر(ع)
داستان دختری روستایی که عقد می کند بعد شوهر شهریش او را ترک می کند و...
شرح حال دختر نوجوانی که چند روزی پیش مادربزرگش می ماند و شخصیت و دغدغه های او را از نزدیک می بیند
پیرمردی که همسرش مرتب به دیدارش میآید، پسربچهای که تصادف کرده و همچنان با انرژی و شادی از زندگی اش حرف میزند و گریهی خانوادهاش را میبیند اما راوی در نوعی برزخ احساسی به سر میبرد؛ جایی که در عین آگاهی به محیط اطراف، دسترسی به زندگی گذشتهاش و کسانی که دوستشان دارد، به تدریج از دست میرود.
داستان مفاهیمی مانند ترس، رنج، رواندرمانی، و سفر به درون را در قالب یک تجربه سفر هوایی بیان کند. این داستان بیشتر به کشمکشهای درونی و تحولات روحی راوی داستان می پردازد.
بعد از مرگ ناگوار پدر و مادر لوسی استرینکل ، او نامه ای مرموز از طرف عموی پدرشان ریچارد استیرنکل دریافت می کند ، درون نامه نوشته شده بود که او به همراه خواهر و برادرانش به خانه او بیایند و در آنجا زندگی کنند، اما ریچارد برای آنها شرطی می گذارد که آنها باید تمام درهای مخفی این خانه را پیدا کنند . اما پشت آن درها رازهای مخوفی در انتظارشان است...
دختری که از خانواده ضربه دیده است از هیچ پسری خوشش نمی آید تا وقتی که چشم پسری را میبیند او از اول فکر میکرد که عشق یک چیز مسخره است تا وقتی خودش عشق را تجربه میکند او یکسال تمام اون پسر را دوست دارد و از طریق اینستاگرام همیشه عکس های او را نگاه میکرد تا وقتی که پسر وقتی در فالور های خود میگردد آن دختر را میبیند و برای سرگرمی و را انتخاب میکند و بهش پیام میدهد.....