آمد .
آمد ، ماند ، رفت.
سرس 17 ساله، دختری زیبا و فقیر در شهر امپراتوری دلوس، زندگی سخت و نابخشودنی یک مردم عادی را سپری می کند. او روزها اسلحه های جعلی پدرش را به محل تمرین کاخ می رساند و شب ها مخفیانه با آنها تمرین می کند و آرزو دارد در سرزمینی که دختران در آن جنگیدن ممنوع هستند، جنگجو باشد. اما فروخته شدن به عنوان برده در انتظار اوست. شاهزاده تانوس 18 ساله از همه چیزهایی که خانواده سلطنتی خود برای آن دفاع می کنند متنفر است. او از رفتار خشن آنها با تودهها، بهویژه رقابت وحشیانه کشتار که در قلب شهر قرار دارد، متنفر است. او مشتاق رهایی از محدودیت های تربیتی خود است، با این حال او، یک جنگجوی خوب، راهی برای خروج نمی بیند. هنگامی که سرس دادگاه را با قدرت های پنهان خود مبهوت می کند، خود را به ناحق زندانی می بیند، محکوم به زندگی حتی بدتر از آنچه تصور می کند. تانوس، کتک خورده، باید انتخاب کند که آیا همه چیز را برای او به خطر می اندازد یا خیر. با این حال، سرس در دنیایی از دوگانگی و اسرار مرگبار، به سرعت متوجه میشود که کسانی هستند که حکومت میکنند و کسانی که پیادههای آنها هستند. و اینکه گاهی اوقات انتخاب شدن بدترین اتفاق ممکن است.
"خنزرپنزرهایی که گاهی اوقات ذهنمو میجوعه!" _هر فصل یه یکی از نوشته های تاریکمه. _و آره ممنون میشم نظر بدین :>!.
یک دختره سیزده ساله هست که عاشق شده که منتظره روزی به عشقش بگه که بهش علاقه داره ولی نمیدونه و شرایطش رو نداره
همانطور که به طرف آشپزخانه میرفتم، گفتم:« به نظر من، دنیا هنوز هم جای زندگیه» صدایش را کمی بلند تر کرد تا بشنوم:«منظورت زنده بودنه؟» _«زنده بودن هم بخش اصلی زندگیه»
گروهی از دختران و پسران برای انجام چالشی برای کامال یوتیوب خود وارد کلبه ی میشن که هرکدام انها به شکلی ناپدید میشوند
خاندانی قدیمی که بدلیل شجره نامه گسترده ،دلاوری در جنگ ها و همچنین خدمات بسیار به کشور به دستور پادشاه کاوه اول به عنوان حاکمان محلی منطقه ای در شمال شرقی کشور انتخاب شدند این سرزمین بعدها بدلیل مشکلات و جنگ های داخلی از کشور جدا شد و استقلال خود را اعلام کرد تا زمانی که....
داستان در مورد روانشناسی مبتلا به بیماری تجزیه هویت هست که دارای دو شخصیت" (درآینده)آگاه نسبت هم" به نام های آدریان و آلن که آدریان شخصیت ( اصلی)روانشناس موفق شیک پولدار و آلن شخصیت پارانوئيد و دچار توهمات گوناگون آدریان معتقد هست که آلن فردی روانپریش و بیمار هست و باید این شخصیت بیمار از خودش دور نگه داره و آلن معتقد هست آدریان فردی شیاد سودجو هست و با بیمار جلوه دادن اشخاص سالم قصد دارد از آنها سواستفاده مالی کند آلن سعی دارد آدریان پولپرست حیله گر از خودش دور کند. به نظر شما حق با آدرین هست یا آلن و بلاخره کدام یک از این دو شخصیت شکست میخورد و برای همیشه ناپدید میشود؟؟؟
اوووم دریا دختری که چشماش همرنگ دریا بوده عاشق پسری میشه که خیلی خونگرمه و اگه مشکلات جزئی رو فاکتور بگیریم زود بهم میرسن اما خووب بعدش یه اتفاقایی میوفته که مجبورن از هم جدا بشن و....