خوب بخوابی
مردی در خانهاش خوابیده بود که صدایی او را از خواب بیدار کرد...
(نظرتون راجع به قسمت «تقصیر باران نیست» برام خیلی مهمه، ممنون میشم برام بنویسین.) میگن زندگی ما اوتیستیکها، شبیه به زندگی پروانهایه، که توی شیشه مربا گیر افتاده باشه. دلش میخواد جلو بره و با بقیه پروانهها پرواز کنه. باهاشون ارتباط بگیره، بازی کنه، تواناییها و زیبایی خودش رو بهشون نشون بده... اما... نمیتونه. چون شیشهی مربا جلوش رو میگیره. دوست داریم با بقیه ارتباط بگیریم؛ اکثرا تواناییهایی داریم که دوست داریم ازشون بهره ببریم و مثل همهی آدمها، دوست داریم از زندگی اجتماعی لذت ببریم. اما خب... اوتیسم، شیشه مربای ماست که ما رو توی خودش زندونی کرده. به عنوان یک دختر با اوتیسم خفیف یا همون سندروم آسپرگر، دوست دارم که برخی خاطراتم رو اینجا آپلود کنم. اگه سوالی درباره اوتیسم داشتین داخل کامنتها بپرسین، با کمال میل جواب میدم.
خبرنگار روی چمن های خیس قدم گذاشت و به سمت یکی از آن دخترها رفت. نگاه سرد و بی احساسش را به شال چاک چاک دختر دوخت. جلویش زانو زد و دستی به پیکر بی جانش کشید، انگار می خواست دنبال سرنخی در یک صحنه جرم بگردد. کمی بعد، دستش را برداشت و رو به یکی دیگر از آنها کرد. صورت او پشت به دوربین بود، برای همین نتوانستم صورتش را ببینم. فقط دسته ای از موهای بافته اش دیده می شد. خبرنگار رو به دوربین کرد و گفت: «اجساد دخترانی که از سر کنجکاوی سعی به فاش کردن راز کلبه مخوف انزلی کرده بودند، عصر امروز در جنگل و کنار کلبه پیدا شد.»
نیروی ویژه 141 آمریکا به دنبال ردیابی ولادیمیر ماکاروف، یک افراطی ملیگرا و تروریست روسی است که در حال برنامهریزی برای آغاز جنگ جهانی سوم است. | به زودی...
آدرین پسری که روز تولدش به وحشتناکترین شکل ممکن سوپرایز میشه! اون وقتی وارد خونه میشه جنازه خونوادهش رو میبینه که بیجون روی زمین افتادن! پلیس تحقیقات زیادی رو این پرونده انجام میده ولی بعد از گذشت چند ماه پرونده ناقص باقی میمونه و هیچ قاتلی واسش پیدا نمیشه. ولی آدرین میتونه ساکت بمونه؟ اون میتونه این موضوع رو فراموش کنه؟ قاتل کیه؟ چرا اینکارو کرده؟ جواب این سوال هارو با رمان جنایی " تولد دوباره " پیدا کنید.
زندگی اشرافی خانواده ای ثروتمند با عشق جوانی به سرنوشت دچار خواهد شد که فرقی با ویرانی ندارد .
داستانی پر از عشق و نفرت ...( ◜‿◝ )♡ عشقی که با نفرت آغاز میشه ...عشقی که پایان اون چیزی جز خوشی نیست ...عشقی سرشار از امید ...داستان ، داستان دختری از جنس و پاکی آبه ...دختری صاف و زلال ...دختری که تلاش میکنه تا زندگیشو نجات بده و سرآغاز دچار عشقی میشه که هرگز فکرش رو هم نمیکرده ...عشقی بزرگ و پر شور و حرارت(•ө•)♡ عشقی که حتی برای ابرازش هم ترس داره اما زندگی چیز هایی رو سرراهش قرار میده که ...(: با ما باشید تا باهم ببینیم داستان و سر گذشت این دختر چطور رقم میخوره (: From darkness to light ✨
مری زن میانسالی ست که با گذشته راز آلود خود در یک موزه کار می کند و در یک شب کریسمس در موزه پرده از گذشته اش برداشته می شود چون در می یابد که...
آرمیتا نویسنده ای بود که در داستان هایش غرق شد. او برای فرار از دردهایش داستان می نوشت، برای فرار از همان حقیقتی که آن را فراموش کرده بود...
این داستان در مورد یک دختر نقاش به اسم «یانگ هی» است که توسط خانواده اش طرد شده است او روز های خود را داخل یک دفتر خواطرات ثبت میکند و ما شاهد تک تک موفقیت های یانگ هی هستیم.