عشق در حد جنون
دخترکی کم سن به نام سپیده که در گذر زمان طی اتفاقاتی تقدیر او را به مردی گره میزند که سالهاست جانش برایش میرود...!!
دخترکی کم سن به نام سپیده که در گذر زمان طی اتفاقاتی تقدیر او را به مردی گره میزند که سالهاست جانش برایش میرود...!!
دکتر دیوانه و روانی در آزمایشگاهی سعی میکنه دستگاهی بسازه که بچه تولید کنه یک روز سر اتفاقی به طور تصادفی بچه ای ساخته میشه اما درست بعد ساخته شدن بچه و تولید اون دیگه نتونستن چیزی بسازن پسری به اسم توماس بدنیا میاد ودکتر روانی اون رو در رنج و عذاب بزرگ میکنه و...ماجرا جالب ترم میشه که باید بخونید?
جونوو، مشهورترین سلبریتی کره جنوبی است که درگیر یک ماجرای عشقی ناکام با همکار خودش است. اما عشق، تنها مشکلی نیست که جونوو باید با آن دست و پنجه نرم کند ... این داستان به صورت ماهنامه منتشر خواهد شد به جز سه فصل اول آن، که در روز اول انتشار داستان، منتشر خواهند شد.
پرچم ها سقوط کردند. سربازها کشته شدند و اراده مردم ادریا شکسته شد. گسترش قلمرو امپراطوری ساتاناتزا با مرگ آزادی و استقلال ادریایی ها رقم خورد. نخستین موج مبارزان آزادی توسط گرگ بی رحم و ترسناک ساتاناتزایی مهار شد. ترس بر ادریا حاکم شده و رویایی آزادی به خیالی تیره و تار بدل گشت. حال با گذشت سال ها نسل جدیدی پرچم ادریا را در دست گرفته و برای به دست آوردن آزادی از دست رفته خود دوباره قیام کرده و بار دیگر دربرابر ساتاناتزا و لشکر سربازان و مهره های ترسناکش ایستاداند. جنگ در سایه ها دوباره آغاز شده است. آزادی و یا سقوط همیشگی ادریا در این جنگ و توسط قهرمانانش، نوشته خواهد شد.
گریزی به داستان لیلی و مجنون با اضافات الحاقی از احساس نویسنده .
آریاکی یک جوان معمولی بود که زندگی نرمالش رو با پدر، مادرش و دوستانش سپری میکرد ولی یک چیز این وسط طبیعی نبود، رویاها، و سر انجام همین رویا های مسخره کار دستش داد. اون به جای یک دانشمند تناسخ پیدا کرد و حالا مجبوره که اهداف اون دانشمند رو جلو ببره تا بتونه به خونه برگرده، آیا آریاکی میتونه دوباره به خانه برگرده و پدر مادرش ببینه؟
این یک سال در آتش عذاب وجدان سوختم و الان در آتش مرگ. این یکی آسان تر است. دوباره صدایت را میشنوم. دیدی به قولم عمل کردم؟ دیدی پیشت ماندم؟
داستان درباره دختری است که درمیان اتفاقات مکه وپیامبروامامان حضورداردومشکلاتی دارد
وقتی کِرکِره های چشمانم را گشودم خود را در میان علف زاری افتاده یافتم ......
پیرزنی تنها که دنبال همراهی مورد اعتماد می گشت و جوان آس و پاسی که مادرش جوابش کرده بود و..
زنی فلسطینی که در زیر آوار مانده و در دلش با همسرش صحبت می کند، دخترش دیروز شهید شده و پسر نوزادش در آغوش او شهید شده و او نگران روبه رو شدن با همسرش و جواب پس دادن به اوست