دیکتاتور
دیکتاتوری نادان در کشوری قدرت میگیرد و کشور را دچار مشکل میکند. این داستان ۲۰ فصل دارد
دیکتاتوری نادان در کشوری قدرت میگیرد و کشور را دچار مشکل میکند. این داستان ۲۰ فصل دارد
نادیا دختر بچه ایه که زود بالغ میشه مادرش ترکش میکنه و با اتفاقات عجیب و تلخی که براش می افته تنها دلیل زندگیش انتقام میمونه تا دوباره یه بارم که شده بتونه خوانوادشو جمع کنه و خوشحال باشه اما نمیدونه برا این کار به اکسش نیاز داره دواقع عشق اولو اخرش
نفس راد ملقب به روباه ، که صاحب باند قاچاق در ایران است. کسی تاحالا چهره واقعیش را ندیده ، او تصمیم میگیرد بالاخره خودش را نشان دهد! و..... بقیه شو نمیگم رمان لو میره :)
دلت میخواد خواهر بزرگ ترت را منفجر کنی؟ برادرت را چطور؟ دوست داری به یک ماجراجویی در جنگل بروی؟ آن هم با تحمل اخلاق های گند خواهر برادر نوجوانت.. به هر حال، قرار است خیلی خوش بگذرد! با خوردن ما شمالو و نوشابه، توی یه پنجشنبه ی ساکت و آروم، دور از پدر و مادر! آنی، بری و جنا به یک ماجراجویی در جنگل میروند!
یک دنیای جدید و هفت سرزمین که توسط شاهزاده رهبری میشه . سرزمین هایی که توسط فرزندان موجود نگهداری میشه . در یکی از این سرزمین ها مردی جوان زندگی میکنه که برای محافظت از خانوادش باید تا پای جان با غول ها بجنگه اما جنگ و خونریزی همیشه یک پیروزی شیرین رو به ارمغان نمیاره .
زندگی منم مثل هر نوجوون دیگه حوصله سر بره نه میدونم چی میخوام..نه میدونم کی هستم..نه میدونم قراره چی بشم.. قراره جوری که خانوادم میخوان بشم؟ یا جوری که خودم میخوام؟ شاید من فقط باید دوباره بچگی کنم..شاید زود بزرگ شدم.. فقط زمان میخوام تا بتونم زندگیمو هضم کنم
پیشنهاد:افرادی که ناراحتی قلبی دارند از خاندن رمان بعد از 5 قسمت اول خودداری فرمایند دختری که به امید خیر به روستا میرود و با کسی رو به رو میشدود که داستان را شروع میکند و اتفاقاتی خطرناک پیش به رو میگذارد قسمتی از رمان: با عصبانیت گفتم دلیل اعتماد من به تو چیه؟ اخم کردو گفت دیگه بسه ناراحتی شرتو کم کنو برو نخاستم اصلا
داستان ما درمورد دختریه به اسم اسما دختری مغرور و صد البته شیطون که بلده کی چجوری باید رفتارکنه
سعلام و درود یک یکتاننننن میخوام واستون یه داستان شبیه داستانای کارتونای پرنسسی تریف کنم منهتا این پرنسس شبی همه چی هست الا پرنسس او همچون شتری پاسبان در جنگل های مخوف درگیر طلسمی مخوف میشود ک... اروشا:چه وعضشه نمیخواد اصن معرفی کنی راز بقا نیستا زندگیمه خیر سرم خیلی خب بیاین جدی باشیم داستان برمیگرده به خیلی سال پیش همون موقع ها که شاه و رعیتا بودن تو این هیری بیری گیر سه پیچ داده بودن که الا بلا شاهدخت باید شوهر کنه شاهدختم چون سادیسم داره همرو یجوری میپیچوند تا اینکه یه روز یچیزی باعث میشه زندگیش کن فیکون بشه .....
این کتاب به حالت ساده و کودکانه نوشته شده است اما هنوز هم معانی زیادی دارد! اگر از آن دسته از افراد هستید که با خواندن یک کتاب به گریه و یا قهقهه میوفتید پیشنهاد می کنم که این کتاب را نخوانید چونکه باعث میشود اهالی خانه فکر کنند دیوانه شده اید.. قسمتی از کتاب : خیلی آروم و با حالت پچ پچ کنان از خاله پرسیدم :میگماااا خاله شما هم آرزویی دارید؟ _آره عزیزم ،همه آرزویی دارند.. آرزوی من این بود که اقیانوس میبودم و تمااام ماهی ها و جلبک های رقصان با شور و شوق در من زندگی میکردند. دلم میخواست شور میبودم و همه مرا با همان شوری میپذیرفتن و یا حتی دوستم میداشتند!..
سلام اسم من پارک یون سون هستش دانشجو ام رشته پزشکی من عاشق جونگ هه این شدم اون خیلی جذاب، خوشتیپ، گرم، مهربون و باهوشه با من همراه باشید
در مورد یک دختر که اسمش ارنیتاس و برای اینکه از باند پدرش بیاد بیرون مجبور ماموریت هایی که اون میدرو انجام بده اما اخرین ماموریتش خیلی عجیب و باعث میشه اون..... اهان راستی انیتا میشه گفت احساساتشو از دست داده و دلش از سنگ .....اها خودتون دانید میخواید بخونید?
آیسانی که خود را از پوششی شاد و خوشحال پوشانده اما او در دلش غوغا و ناراحتی هست آیسان مستقل و تنها با ارث و میراث پدرش زندگی می کنه کل فکرش مشغول به انتقامی که میخواد بگیره هست بعد از اتمام دانشگاهش دنبال کار میگرده در شرکت پسر آقا رستگار استخدام میشه برای او اتفاق ها تلخ و ناخوشایند پیش میاد ......ـ
در مورد دختریه که به یه بیماری دچاره که وقتی شوک زده میشه تو حالت خوابو بیداری میمونه و فقط عشقش میتونه این بیماریو خوب کن و.... امید وارم خوشتون بیاد
در اینجا دختر شر و شیطونی داریم ک تازه کنکور داده و داره میره دانشگاه و کلییی خوشحاله ک رشته ی مورد علاقش قبول شده خب خب خب بقیش رو خودتون بخونید ......ღ