شادِ غمگین
دختری عاشق و دلداده بودم..اما...
دریا دختری ساده بود که با خیانتی که از عشقش میبینه بعد از مدتی مشکل روانی نسبتا حاد میگیره ولی بعد از یکسری اتفاقات وارد جلد جدیدی از زندگیش میشه.
کل مردم توسط ارتش رباتیک اسیر میشوند...اما در همین زمان مذاکره ای بین انسانها و رباتها صورت میگیرد و بازی جدیدی شروع میشود. برنده بازی میتواند تصمیم بگیرد چه بلایی سر زمین بیاید،انسانها تصمیم دارند بعد از بردن بازی زمین را نجات بدهد و ربات ها میخواهند کره زمین را نابود کنند. "داور سوت را به صدا در اورد و توی بلندگو داد زد: بازیکن شماره 666 به همراه هم تیمی هایش وارد زمین بازی میشوند!"
جنگ بر کمین امپراتوری است و کسی ، از همه جا بیخبر ناجی امپراتوری
جانکوگ و تهیونگ عاشق همن ولی تهیونگ خودکشی میکنه و کوک افسرده میشه و فقط سرگروه دلیلش رو میدونه و اعضا هرجور شده میفهمن
تهیونگ و جانکوگ عاشق همن و تهیونگ میمیره و تنها نامجون دلیلش رو میدونه
سازمان ناسا شهاب سنگی را شناسایی کرده که در 5 سال آینده به زمین برخورد می کند و گروهی را استخدام کرده اند که ...
داستان دختری به اسم گلاسا که یکی از دوستای قدیمیشو به اسم مهرسا پیدا میکنه. مهرسا توی یه خانواده پر جمعیت زندگی میکنه و سه تا برادر داره .بعد از اینکه گلاسا رو پیدا میکنه اتفاقات نسبتا هیجان انگیزی اتفاق میفته....
مردی از تبار جادوگران تنها تر از ماه در آسمان غبار آلود دختری از سازمانی مخوف با گذشته ایی پنهان آیا آینده ایی وجود دارد ؟ یا فقط وهم و خیال از ترس است ؟ نمیدانم شاید کمی از هردو
خلاصه داستان ؛ درباره ی گروه ستاره ها هست و از طرفی دختری مهربان به اسم نفس که رویا ها و آرزوهای محال زیادی دارد اما... روبرو شدن دختر داستان با گروه ستاره ها اتفاقهای پر از احساس رو میسازد که خواندنش خالی از لطف نیست
نام رمان: تمام من نام نویسنده: غزل ابراهیمی(نفس.غزل.84) ژانر: عاشقانه، طنز. خلاصه رمان: دختری شیطون به نام رها که برای دانشگاهش از گیلان به تهران انقالی میگیره و در خونهای که پدرش خریده زندگی میکنه... زمان زیادی از اومدنش به دانشگاه نمیگذره که استادی جذاب میاد و دل دختر داستانمون و میبره؛ ولی بروز نمیده و میره تو جلد مغرور خودش میره. مقدمه: تو نهایتِ عشقی نهایتِ دوست داشتن و در لابلای این بی نهایت ها چقدر خوشبختم که تو سهم قلب منی...
نمیپرسم، چون مطمئنم کلمه نفرین رو شنیدین نفرین یا دامن یه آدم رو میگره یا خونه این از اوناس که دامن آدم میگیره منتهی با خودکار آبی با داستان بهتون خوشبگذره و مواظب نفرین خودکار آبی باشید
دختری که از خانواده خود جدا شد و واقعیت تلخی را فهمید عشق تلخی داشت حکایتش غمگین بود این حکایت گیتی بود