ژانر
جستجو در عناوین
تعداد کلمات
مرتب سازی براساس
فقط تمام شده ها
فقط داستان های در حال تایپ
الهه 0 در حال تایپ

الهه

۱۱ تیر ۱۴۰۱

داستان واقعی الهه سرگذشت دختری پر از احساسات ناب و پاک این داستان با قبولی الهه تو دانشگاه شروع میشه حدود دهه هفتاد و ادامه ش گریزی به دهه های گذشته و عشق افسانه ایه پدرش داره تا اینکه عشقی شبیه و مرتبط دامان الهه رو هم میگیره شروع و پایان سرگذشت جذاب و هیجانی اش تواما با عشق بوده و با خوندن سرگذشتش لحظات زیبایی و تجربه میکنیم

0 0
عمارت نفرین شده 0 در حال تایپ

عمارت نفرین شده

۱۸ تیر ۱۴۰۱

هیولاها موجودات عجیبی هستند! غیر قابل اعتماد و همچنین غیر قابل پیشبینی! موجوداتی که نمیدانی قصد کمک به تو را دارند یا نابود کردنت! ابیگیل میتواند به یکی از این موجودات نفرت انگیز اعتماد کند؟ در حال حاضر اعتماد کردن میتواند عواقب وحشتناکی داشته باشد! ولی او چگونه میتواند تنها درون این عمارت پر از هیولا دنبال سرنخ معما های داخل سر کوچکش بگردد؟ اعتماد به یکی از آن موجودات میتواند موجب چه اتفاقاتی بشود؟ زمان دارد به سرعت نور میگذرد و او باید انتخاب کند کدام سرنوشت را میپزیرد!

0 0 0
گناه یک طراحی 0 در حال تایپ

گناه یک طراحی

۲۲ تیر ۱۴۰۱

میدانی؟ فرشته هایی که من دیده ام همه خوب نیستند! شیاطینی که دیده ام همه گناهکار نیستند. انسانهای دروغ گو زیادند و به دلیل خوشی خود همه چیز را پنهان میکنند!اما همه ی انسانها هم بد نیستند! من نه فرشته هستم نه شیطان و نه انسان! من موجودی در عمق صفحه ی سفیدی هستم که تو آن را طراحی مینامی! من اثر یک هنرمند هستم! شاید زنده بودن طراحی ها شگفت انگیز به نظر بیاید! ولی دوست من اوعضاع اینجا درون این سفیدی و سیاهی ها چندان خوب نیست! من موجود شگفت انگیزی هستم که از چند خط تشکیل شده و حال دارد برای زنده ماندن بال بال میزند! من از پاک کن هایی که باعث مرگم میشوند فرار میکنم و همیشه در حال پنهان شدن از خطرات هستم! من نامی ندارم و نام خالق خود را هم نمیدانم!حتی نمیدانم برای چه زنده هستم! من یک طراحی هستم. به زندگی من خوش اومدی انسان!

0 0 0
گمراهی 0 در حال تایپ

گمراهی

۲۳ شهریور ۱۴۰۱

تاحالا تنهایی رو تجربه کردی

0 0
تست 0 در حال تایپ

تست

۲۸ شهریور ۱۴۰۱

تست تست تست تست ست ت

0 0 0
خون 0 در حال تایپ

خون

۳ مهر ۱۴۰۱

کاش میشد ماند...

0 0
مجموعه داستان های کوتاه 0 در حال تایپ

مجموعه داستان های کوتاه

۱۸ مهر ۱۴۰۱

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌

0 0 0
عشق و ابدیت 0 در حال تایپ

عشق و ابدیت

۱۶ مرداد ۱۴۰۱

سام و مارال که دل باخته یک دیگر هستند، قرار ازدواج را باهم مطرح کردند در این سو پدر دخترک جوان خواب های دیگر برایش دیده که مانع به هم رسیدن دو عاشق قصه می‌شود

1 0 0
دو خواهر 0 در حال تایپ

دو خواهر

۶ آبان ۱۴۰۱

دو خواهر دوقلویی که صورتشون مثل هم نیست ولی مثل کوه پشت هم هستن

0 0 0
Yyy 0 در حال تایپ

Yyy

۲۷ آبان ۱۴۰۱

555tyhhhhhg vtxvhfrg bytgggtg gtth ttyh gyyb gtyb gtyb ttyb ttyb tyhb gtbg ghhb gyyb gghb ghhb yyhb ggvv gĝbv ggbv tthb ggbvcrt gtyh gghb vggb bhhh

0 0 0
گوناگون 0 در حال تایپ

گوناگون

۳۰ مرداد ۱۴۰۱

در حالی که به سوی اتاقش میدوید ، مدام این جمله را تکرار میکرد. «عروسک ها فریبدهندن» رنگ از سر و رویش پریده بود و اشک در چشمان کهرباییش جمع شده بود. پس از چند دقیقه دویدن و زمین خوردن سرنجام به اتاقش رسید. اتاق«دویست و شست و نه» در را محکم کنار زد و وارد اتاق شد. بر روی زمین افتاد و دستانش را مشت کرد و بر زمین کوبید«چرا؟چرا؟» صدای مردانه و زیبایی از پشت سرش گفت«چون ما هیولاییم آلیس.» مدت ها پیش وقتی هیولاها را در داخل کتاب های مصور میدید گمان میکرد تمام هیولاها زشت ، لجنی و بدبو هستند. به لطف یک عروسک فهمید هیولاها خیلی بدتر از اینها هستند. خیلی بدتر!

0 0
. 0 در حال تایپ

.

۱۴ دی ۱۴۰۱

چطور میشه وقتی جسد پر از خون کسی که جونتو نجات داد رو نزدیک به خودت ببینی و بتونی از تو چشماش همه چیز و بفهمی

0 0 0
رهاشده در تاریخ 0 در حال تایپ

رهاشده در تاریخ

۶ آبان ۱۴۰۱

جهانی پر از دلهره و ترس،خیابان ها پر از سایه های وحشت،موجوداتی که مردم و دولت ها نام انهارا سایه گزاشتنددر تاریکی شب پدیدار میشوندو با دندان های تیزشان سرهای انسان هارا جدا میکنند،میشنوی صدای خرخر نفس هایشان را زمانی که در تخت خواب خود خفته ای بوی خون و گوشت هایی از انسان ها که لابه لای دندان هایشان مانده تورا خفه میکند و باعث میشود بترسی حتی از سایه خودت. اما تویک انسانی و میترسی ولی من کیستم؟چرا من نمیترسم؟اما نه من هم میترسم اما نه از سایه ها من از صدای درونم میترسم من از تاریکی درونم وحشت دارم من از ضربان تند قلبم و صدای سوتی که در گوشم میپیچد وحشت دارم شاید من هم یک سایه هستم اما نمیدانم نه نشانی دارم نه نامی شاید به قول دوستم کلویی من رهاشده در تاریخ هستم و یا شاید کسی هستم که باید این کابوس ها و وحشت را در سرتاسر جهان به پایان برسانم نمیدانم؟ایا شما میدانید من کیستم؟

2 0 0
پرواز 0 در حال تایپ

پرواز

۱۶ آبان ۱۴۰۱

حدود ۱۰ سال تو کار گرافیتی کردن در و دیوار های شهرم ؛ اتفاقات زیادی در حین گرافیتی برام رُخ داده ، از کتک کاری با بچه های قدیمی گرافیتی ، تا دستگیری . هرچقد جلو تر رفتم ی چیزایی و فهمیدم ، دربارش فکر کردم و طراحیش کردم ، هرچی که روم تاثیر گذاشت و ذهنم و مشغول کرد و کشیدم . "دیوار های شهر دیوار های مغز منن" . راستی ، به من میگن "ابر سیاه" و این داستان اولین "پرواز" منه .

1 0
لیلا و مهراد 0 در حال تایپ

لیلا و مهراد

۲۸ آبان ۱۴۰۱

لیلا دختر عموی مهراد بود که پدر بزرگش تازه از دنیا رفته بود و لیلا قرار بود یک هفته خانه ی عمو احسان بماند پدر و مادرش اورا یک هفته دست عمو و زن عمویش امانت سپردن در ادامه با کل داستان بیشتر آشنا میشوید.... .

0 0 0
تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.