گفتگو با الکساندر
روز ۷ژانویه۱۹۷۹،الکساندر ۲۳ ساله گفتگویی را با روانکاوی ۷۵ ساله بنام پتروف،این گونه آغاز میکند...
روز ۷ژانویه۱۹۷۹،الکساندر ۲۳ ساله گفتگویی را با روانکاوی ۷۵ ساله بنام پتروف،این گونه آغاز میکند...
داستان از نوع فن فیکشن و در مورد زندگی تلخ سوروس اسنیپ است.
داستان از نوع فن فیکشن و در مورد زندگی تلخ سوروس اسنیپ است.
انسان به قابلیت سفر در فضا را به دست پیدا نکرده ، آن هم دقیقا در زمانی که لایه اوزون نابود شده ! همین حالا بهتر است تصمیمتان را بگیرید، میخواهید بمیرید یا زنده بمانید؟ چه راهی برای زنده ماندن باقی مانده ؟
درمورد دختری که روابط اجتماعی خوبی نداشت و زندگی شبانه داشت و روزی دزدی وارد خانه ی او میشود و آن دختر متوجه میشود و به سراغ دزد میرود
در سال" ۱۹۹۱ " پسری نوجوان به نام ویلیام آلن در سن ۱۵ سالگی خود فهمیده است، پدر و مادره خود خون آشام هستند، او با پسر و دختر خاله اش ( اِدموند و اِمِری) که آن دو هم تازه متوجه این موضوع شده اند از محل زندگیشان یعنی نیویورک خارج میشوند و به واشنگتن سفر میکنند. ویلیام در سال ۲۰۰۰ و در سن ۲۴ سالگی به نیویورک بر میگردند و در آنجا زندگی میکند...
داستان درباره معلم مدرسه راهنمایی و پیدا کردن اتفاقی وی بعد از سالها است
خلاصه: نفس به همراه دوست صمیمی اش ﴿رویا﴾ برای تعطیلات دانشگاه تصمیم میگیرند به سفر بروند.اما داستان از آنجایی شروع میشود که نفس در خانه مادربزرگش آلبومی پر از عکس های زیبای یک جنگل و کلبه ای زیبا در همان جا پیدا میکندو تصمیم میگیرد به همراه رویا به آنجا برود.... وقتی آن جنگل خاموش را میبیند ضد حال میخورد اما تصمیم میگرد مدتی آنجا بماند تا اینکه با اتفاقات عجیب و نشانه های عجیب رو به رو میشود..... رمان چارچوبـ _وای نفس ... خستم کردی .از موقعی که اومدیم اینجا مخت تاب برداشته،بهتره یکم استراحت کنی تا عقلت بیاد سر جاش 'که البته بعیییید میدونم'...وگرنه منم که باید به خاطر تو جواب پس بدم... 'وایسادم و با اخم بهش زل زدم...برگشت و نگاهم کرد' _چیہ.... 'دستشو برد تو ی موهاش' _خوشگل ندیدی؟؟؟ 'رویا دختر خوشگل و نازیه ؛ موهاش خرماییہ روشنہ و حالت آبشاری ملایمه و تا کمرش می رسه ،اما ترکیب موهاش و صورتش خیلی زیباش کرده♡♡ چشم های بادمی و عسلے پررنگش ش و بینی فندقی ش و همین طور لب های کشیده و صورتیه ملایم و نازش،در کل واقعا یه دختر زیباییه ♡♡...چشمای من آبیہ (ڪہ ظاهـرا بہ مادرم رفتہ)و با تمام صورتم تناسب داره ، موهام سیاه پـر ڪلاغیہ و تا پایین کمرم می رسه و آبشاریه .. لب هام صورتیه ملایم و و بینیم هم فندقیه… ..... همینطوری که درحال تجزیه و تحلیل قیافه هامون بودم ، رویا زد پس کَلَّم: _هی....با تو بودم 'عین منگلا نگاهش کردم': _هااا؟.....آها...چرا دیدم _هوممممم؟ _خودم دیگه 'نیشم باز شد،رویا یکی از ابروهاشو بالا برد': _خب خانومِ خوشگل...برو یکم به مخ پوک نداشته ات استراحت بده...البته اول وسایلاتو ...
اجنه و شیاطین نزدیک شما هستند، دقیقا در کنار شما اتفاقات ماوراءالطبیعه حقیقت دارند و اگر آنها را باور ندارید این داستان را بخوانید تا بدانید آنها چطور مرا اذیت می کردند!
داستان درباه ی مردی هست که توانایی دارد چهره خودش را عوض کند مردی بنام سام، او دچار چند شخصیتی شده است ولی یکروز...
پرونده های سابقا محرمانه از روزنوشت های فردی که دیگر در میان مانیست . ویراست نشده. اسامی بابت احترام به حریم خصوصی افراد, با کارکردشان جایگزین شده و در (پرانتز) مشخص شده اند. با هر نام که دوست داشتید جایگزین کنید.