کرونا
نگاهی متفاوت به این روز ها...
راوی وقتی از خواب بیدار میشود ، اسمش را فراموش کرده . برای پیدا کردن اسم خود تلاش میکند . در گفتههای اطرافیان دنبال نام مخاطب که خودش است میگردد.
خیلی چیزها شاید بهترینش را داریم ولی متاسفانه به نوعی از اون غافلیم و دل به غیر از اون می بندیم.
داستان زیست مردی که به کما رفته زندگی دیگری را در رویا تجربه می کند. ویراست نشده
آن گاه که بال های سیاه طاعون بر بستر سرزمین ها سایه افکنده است،چهرۀ حقیقی وحشت نمایان خواهد شد.شیطان از دل تاریکی سر بیرون می آورد.کلیسا ها در آتش کفر خواهند سوخت،کشیش ها کشته شده و راهبه ها ناپدید خواهند شد.
آتوسایک دختر۱۸ساله کنکوری است که بنابه اصرارپدرومادرش درتعطیلات عیدنوروز به یک اردوی مطالعاتی میرود.و این ترسناکترین کابوس زندگی او میشود! اردوگاه آنهایک قلعه قدیمی و ترسناک دردل جنگل است.جایی که درآن استفاده ازآینه ممنوع است وخندیدن پیگرد قانونی دارد!آتوساداستان یک نفرین قدیمی را میشنودکه درآنجاوجوددارد وازآن پس اتفاقات عجیب وغریب وهولناکی برایش رخ میدهد. ولی این تمام ماجرانیست.زیرا رازی بزرگ در پشت این اتفاقات نهفته شده است....
این داستان درباره کودکی است که به موجودات تخیلی علاقه داشته و با سیمرغ آشنا می شود و ...
دو دوست که خیلی یکدیگر را دوست داشتند به دست جادوگری از هم جدا شدند ودراین میان اتفاقاتی می افتد.....
کرونا همه چیز را تغییر داد.مثلا شیوه ی دید و بازدیدمان را.من دلم برای روبوسی های عید تنگ شده است.دلم برای بغل کردن مادربزرگ تنگ شده است.....